لطفا از مطلب فوق👆 در خبرگزاری فارس کانال ایتا بازدید بفرمایید.
پرچم انقلابیها بالاست✌
]]>کو امنیت؟!
پس امنیتیها کجا بودند؟!
پس امنیتیها چه میکردند؟!
این پرسشی بود که در اولین لحظههای پخش خبر حادثهی تروریستی کرمان، از اطراف به گوش میخورد.
غم بزرگتر از آن بود که سمت توصیفش برویم؛ تکههای بدن زائرها همچو پیکر خود سردار به زمین و هوا چسبیده بود.
و ما که این مدت، با دیدن فاجعهی غزه کمی پوستمان کلفت شده بود، تاب دیدن نداشتیم. خون پاکی که در جوار سردارشهیدمان جاری شده بود، و پرواز کرکسانی که سرمست از بوی خون دیوانهوار در شبکههای مجازی میچرخیدند… .
طی یک هفتهی اخیر، گزارش کانال سازمان اطلاعات فراجا را که میدیدم، صدها مورد برخورد با افراد داخل کشور بیوطنی است که دست در خون پاک شهیدان حادثه بردند تا دلار جیبشان تامین شود! بیغیرتهایی که نه فهم درستی از دین دارند و نه درکی از وطنپرستی! شایعهپراکنی، توهین و حرمتشکنی نسبت به فاجعهی کرمان کمترین کارشان برای برهم زدن امنیت است.
اما امنیتیها…
باید دانست که امنیتیها چندسال است جلوی ترورهای سنگینتر از این را گرفتهاند.
بخشی از امنیتیها همان سبزپوشانی هستند که سالهاست “مدافع حرم” نام دارند. همانها که این چند دهه بسیار حرف خوردند. همانها که خانوادههایشان از یک مشت بیمعرفت کنایه میشنیدند! “که این مدافعین حرم، در پشت سنگر جیبشان پر است از پولهای گزاف؛ بابت جنگ در سوریه! اخلاص کجاست!”
بله، این سوال در ذهن ما هم چرخید که امنیتیها کجا بودند؛ اما نه از باب تحقیر… قبل از این سوال، درود میفرستیم بر غیرت سربازان زینبکبری سلاماللهعلیها که سالهاست نگذاشتند صدها دخترک کاپشن صورتی با گوشوارهی قلبی داغشان در دوسالگی، دل خانواده که نه، یک ملت را بسوزاند.
این انتحاریهای داعشی که در طول این چند دهه به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسد و صدها موردش خنثی شده است، حاصل تلاش همین امنیتیهای گمنام داخل و خارج مرزهاست.
که اگر نبودند، ایران هم در اثر کشتوکشتارهای کفتارها حذف قوم و قبیله داشت؛ آنهم دستهجمعی!
پینوشت:
کاپشن صورتی! عزیزدلم! نازنین! تو را از آغوش تکتکمان گرفتند… .
و آنها که بر روی خاک امن این کشور نشستهاند و برچهرهی امنیت، خاک میپاشند در خون تو شریکاند! بیشک… .
امروز برای اولین بار رفتم بازارچهی داخل شهرک، خرید برای خانه.
میوههایش رمقی نداشتند. پوستکلفتشان لیموترش بود به قاعدهی لیموشیرین، که خب به کار سبد میوهی پذیرایی ما نیامد.
در راه بازگشت داشتم فکر میکردم تا شب همه را نفروشد نیمی از آنها به فنا رفته…
اقتضای شهرک است دیگر.
در حال شستن میوهها آنهم بااحتیاط بودم و در ذهنم حدیث نفس میکردم:
“چرا یک چندتا امثال آیتالله قاضی نیست که میوه پلاسیدهها را ببرد! ای بابا، طلبه هم طلبههای قدیم!”
در جواب به پرسش خودم گفتم: “از کجا معلوم، شاید زنهایشان مثل زن آیتالله قاضی نیست که بخواهد میوه پلاسیده از دست شویش بگیرد و پرت نکند یکطرف!”
نمیدانم، شاید ما همراهیمان در طی سیرهی علما کم است و همسرانی همپا نیستیم؛ البته شاید!
سیرهی امالمومنین خدیجه سلاماللهعلیها را که ورق میزنی، تماما گذشت میبینی… از آبرو، مال، ….
خیلی راحت از گذشت ایشان صحبت میکنیم، بدون تصور؛ تمام اموالش را در راه سرافرازی اسلام اهدا کرد و در فقر با مومنین شریک شد.
سلام بر مادر همهی ما خدیجه بنت خویلد💚
پینوشت:
این سوال جوابهای ذهنی طلاب به برکت دروس حوزه و امثال کتابهای جواهر است؛ قدر بدانیم :)
]]>
در حکیم و کیسبودن خالق همین بس که جنس مونث را سرشار و لبریز از احساسات خلق کرد. بطور فطری وظایف مادر بودن را درونش نهاد، و از طرف دیگر بعد از فارغ شدن زن از حمل، امر کرد مادرها فارغاند از هر وظیفهای! و از اینجا، لطف مادرها شامل حالمان شد. تر و خشکمان کردند بیآنکه مسئولیتی از جانب خالق بر دوششان باشد؛ بی چشمداشت، بیاجر و مزد!
پیغمبرِ این خالق نیز از راه تشویق زنها به خانهداری و جهاد نامیدن کارهای روزمرهشان در طول زندگی، حجت را تمام کردند. همان بزرگی که به جنس مونث اعتبار داد؛ مقام مادر و زن و خواهر و دختر را از فرش دورهی جاهلیت به عرش ملکوتی اسلام کشید.
آری، با این باور اگر مردی در معرکهی جنگ زخمی برمیدارد و جانباز میشود، زن هم وقتی خوراکی میپزد برای اهل خانه و دستش خراشی برمیدارد، جانش را در جهاد خانهداری نهاده است. وقتی زایمان میکند و جسمش فرسوده میشود در راه خدا جهاد کرده و جانباز شده! جهاد زن خوب همسرداری و حسن معاشرت است.
با این دید بسیاری از سختیهای زندگی مشترک، خانهداری، و تربیت فرزند راحتتر میشود. روح مادر، با هر قدکشیدن فرزند رشد میکند؛ هرچند جسمش به سمت فرسودگی میرود. و این اقتضای خلقت است؛ باور کنیم که حیات ابد در پیش داریم!
اگر از ما سوال کنند در آنهای آخر زندگی چه خواهی کرد، بیشک سجاده است و اشک و آه! اما فاطمه سلاماللهعلیها که رسم بندگیکردن را بهتر میداند، در لحظههای آخر زندگی خانهداری و رسیدن به امور فرزندان را انتخاب کرد. فاطمه میدانست از چه طریق مقربتر است. فاطمهای که شهید در راه ولایت هم بود، میدانست برای نزدیکی بیشتر به خداوند جهاد اصلیاش چیست.
فاطمه، شاگرد اول مکتب خدا بود و استاد تمام عالم. چند و چون زنانگی را از روش و منش فاطمه باید آموخت.
رهبری هم در دیدار اخیر اولویت زن را خانهداری برشمردند و فرمودند: “بانوان عزیز جامعهی اسلامی ما سعی کنند دنبال فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها حرکت کنند؛ هم در امر خانهداری، هم در امر فعالیت اجتماعی و سیاسی، هم در حکمت و دانش.”
و باید دید کار سنگین و زمانبر بیرون از منزل چه میکند با این مخاطبهای خاص در محضر ایشان که در قاب سیما میبینم و مخاطب عام در کفِ جامعه!
یکی از همین خانمهای مسئول حاضر در دیدار اخیر رهبری، مدتها قبل در جمعی دوستانه با حالت تاسف میگفتند: “یادم نمیآید آخرین بار کی فرصت کردم برای اهل خانه آشپزی کنم!”
و مقایسه کن با دستان مبارک دختر رسول خدا که در اثر گرداندن آسیاب خانگی ترک برداشته بود و خون از آن میچکید. در عصری که پختوپز ما با کمترین زحمت ممکن است، چه میشود که خود را از این لذت محروم میکنیم؟! و البته جهادی که خدا و رسولش برایمان برنامهریزی کردند با برخی مسئولیتهای مدنی تغییرش میدهیم!
اگر در سطح جامعه نباشیم جایگزین برایش هست؛ اما اگر در خانه و کاشانهی خود نباشیم چه جایگزینی؟!
مایهی تاسفتر اینکه برخی از این زنهای مومنه که دنبال لقب و منصب نیستند، با الفاظی همچون “تکلیف است"و “وظیفهی شماست حضور در اجتماع” و امثالهم اغوا میشوند.
در هرصورت، اول و آخر کلام اینکه “مادری” جایگزینی ندارد.
عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ:
قُلْتُ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِعَزَّ وَ جَلَّ.
الکافی، ج 3، ص 406
آری، طبق فرمودهی امام صادق علیهالسلام در خدمت پدر و مادر بودن، بر جهاد مقدم میشود؛ چرا که آن دو در طول عمر خود به جهاد مشغول بودند. پدر در پی کسب حلال و مادر سامان دادن اوضاع خانه و تربیت فرزندان.
آری، براستی خدمتکردن به جهادگران مقدم شمرده شده است. بدان که پیشکسوتان جهاد، مقدماند.
مادرم، مادران سرزمینم، روزتان مبارک ❤
دلت که میگیرد و برای نزول آرامش و رحمت زانو میزنی در مقابل حدیث شریف کساء، نخوانده، با مرور بند بندش در ذهن خودت را حاضر و ناظر در بیت علیبنابیطالب علیهالسلام حس میکنی. و چه زیباست نقش محوری مادر خانه! چه عزتی دارد فاطمهی اطهر سلاماللهعلیها… .
یکی از ظرافتهای تربیتی موجود در این حدیث شریف، به استقبال رفتن مادرِ خانه هنگام ورود اعضای خانواده است.
پسر بزرگتر میآید، به سمت مادر میرود و مادر خودش برای خوشآمد میرود.
پسر کوچکتر کمی بعد با فاصله میآید، و باز مادر شخصا با خوشرویی تمام از او استقبال کرده و با محبتآمیزترین واژههای ممکن پسرک عزیزش را میکند.
با وارد شدن پدر خانه نیز اولین کسی که با ایشان سلام و احوالپرسی میکند مادر است. مادری که بارها پدر خانه، او را ” ای تمام هستیِ من” میخواند.
زهرا از پدرش شنیده بود: «حَقُّ الرَّجُلِ عَلَى الْمَرْأَةِ… أَن تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّب.»
حق مرد بر زنش این است که همسرش به استقبال مرد برود و به او خوشآمد بگوید.
(مستدرکالوسایل، ج14، ص254)
و امان از آن بابی که محل عاشقانههای علی و زهرا بود.
امان از بابی که علی بر در آن با دیدن چهرهی زهرا لبخند بر لبان حقگویش مینشست و گرد خستگی از شانههای پهن مردانهاش زدوده میشد. همان شانههایی که تنههای نامردان روز و شب به آن برمیخورد!
امان از آتشی که جرقهاش، حسادت آن زن بود! سر تا به پا دشمن، با زهرا و مادرش خدیجه… صلواتالله علیهم اجمعین.
امان از دل علی که سرشار بود از مهر دختنبی… و این شد که وقتی خبر همهمهی نبش قبر همسرش را به او رساندن، باز هم ولی وارد شد؛ ردای زرد بر دست، سرخی غضب بر چَشم، رگ غیرت از نوع برآمده بر گردن، با تکیه بر ذوالفقارش بُرندگی آن را به رخ حاضرین در بقیع رساند. نهیب اسداللهی بر لب: که وای بر آنکه نبشِ قبری کند! زمین را از خونش سیراب میکنم… .” زهرای آرام گرفته در زیر خاکهای بقیع، همان فاطمهی در زیر کساء بود؛ همانقدر محترم برای اهلش
و باز هم امان از دل علی… .
بحار الأنوار، ج43، ص171
ماجرا از اینجا شروع شد:
به فاطمه میگفتند فدک را میخواهی؟! آیا دست به بیتالمال دراز کردهای!…
علی علیهالسلام عبای قضاوت به دوش گرفت و غضب حیدری بر رگ گردن، برای دفاع از مال مشروع به غارت رفتهی دختر رسول خدا راهی مسجد شد. محلی که تنی چند از غاصبان به همراه انصار و مهاجر -مشهودین و مسکوتین- گرد هم آمده بودند!
ولی، وارد شد. با لحنی تهدیدآمیز خلیفه را خطاب کرد: برای چه باغی را که رسول خدا برای فاطمه گذاشته بود از او گرفتی؛ درحالی که سالها وکیل او در آن مشغول کار بود؟!
خلیفه که دلیلی محکم برای این غصب نداشت، گفت: آن باغ، فئ، و حق مسلمانهاست. اگر شاهد بر ادعای مالکیت دارید بیاورید، و الا فاطمه در آن حقی ندارد.
علی علیهالسلام فرمود: (طبق قاعدهی ید)، اگر چیزی در دست کسی باشد و دیگری مدعی آن شود، مدعی باید بینه (دلیل و شاهد) بیاورد، نه فاطمه که فدک سالها در دستش بوده است. حضرت در ادامه از خلیفه پرسیدند: آیا قرآن خواندهای!
استفهام انکاری بود…
خلیفه گفت: آری
حضرت آیه تطهیر را تلاوت کردند و از ابوبکر اقرار گرفتند که این آیه در شأن امام و خانوادهاش نازل شده است.
در ادامه پرسیدند اگر دو شاهد بگویند فاطمه العیاذبالله مرتکب فحشا شده چه کار خواهی کرد؟
خلیفه گفت: بر فاطمه حَد خواهم زد.
امام فرمود: بنابراین تو شهادت خلق را بر شهادت خداوند ترجیح دادهای و کافر خواهی بود. (بحارالأنوار، ج29، ص 125-124)
گفتگوی مدعی و منکر را که میخوانی، با یک بحث علمی کلامی و اعتقادی، فقهی، و تفسیری مواجه میشوی.
خلیفه عالم بود؛ و البته علم گاهی مانع است.
به قول امام راحل، اینهایی که دینساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند، اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است، به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر، وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر، وزر و ظلماتش بیشتر.
ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ (نور: آیه40) گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الّا میخواهم مَسند بگیرم؛ میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
(صحیفه امام خمینی، جلد 8، صفحه 329)
اللهمّ إنّى أعوذ بك من علم لا ينفع…
]]>اینروزها در اخبار غزه، رد پای یک جانی خالی است!
نباید اجازه داد اثر انگشت این جنایتکار و عقبهاش بر روی این کشتارها محو شود.
هرچند که پایههای سلطنت منحوسش به وضوح برروی سینه و حنجرهی اهالی غزه میچرخد؛ اما همچنان ردی از او نیست! تفالههای هممسلکش در انگلیس پوندهای مالیات مردم را تبدیل میکنند به گلوله! تامین ابزارآلات جنگی توسط بریتانیای کبیر!!!_طبق گمان خام خودشان_ و دریدن حلقوم کودکان صغیر، کوچکترین خوشخدمتی این نسلکشی در غزه است. نوزادانی که به تعداد انگشتان دست، طلوع خورشید ندیده، غروب میکنند. این است مباهات سران انگلیسی: “خورشید در بریتانیای کبیر هرگز غروب نمیکند!” آنهم با کشتار غیریهود و سلطه بر غرب و شرق.
این ضربالمثلشان است:
change is as good as a rest
تنوع، چاشنی زندگی است.
و چه تنوعی برای آنها بالاتر از خونریزی!
آوارگی فلسطینیها، آوار شدن خانههایشان، کودکانی که بزرگسالی ندیده حیات جاودانه از سر میگیرند! مادرانی که نیستند مادری کنند! پدران سیاهپوشی که دیگر نه متعلق به پدری هستند و نه صاحب پسری! اقوامی که تماما از صفحهی روزگار محو شدند.
نطفهی این خباثتها را یهودیان انگلیسی کاشتند.
تاریخ خاورمیانه را ورق میزنم، این همه کشتار مسلمانها ذهنم را میبرد به سمت حقانیت آیههای وحی:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ (مائده: 82)
شکی نیست که بریتانیا کلیدیترین نقش را در ایجاد رژیم جعلی صهیونیستی ایفا کرد و این، نتیجه حجم وسیع کاری است که جنبش صهیونیستی در این کشور انجام داد. انگلیس بزرگترین قدرت استعماری جهان بود و صهیونیستها مهمترین سرمایهگذاران آن.
حکومت عثمانی همزمان با جنگ جهانی اول درگیر شورش اعراب شد و عاقبت در جنگ شکست خورد و تجزیه شد. نقشه تجزیه را هم انگلیس و فرانسه پیشاپیش کشیده بودند و سرزمینهای عربی خاورمیانه را میان خودشان و براساس منافع خودشان تقسیم کرده بودند.
در نهایت چنین شد که به جای عثمانی، چندین کشور کوچکتر ازجمله عربستان و اردن و عراق و لبنان و کویت و قطر در خاورمیانه تشکیل شد. در این تقسیمبندیِ انگلیسی-فرانسوی، سرزمین فلسطین ماند دست انگلیس و چه کرد؛ 14 می 1948 میلادی، فلسطین را پیرو مفاد قرارداد بالفور، به دست صهیونیستها داد و رفت. (سایت مرکز اطلاعرسانی فلسطین)
در این مدت، مقداری زمینهای فلسطینیها را در داخل فلسطین خریدند و تعدادی از صهیونیستها را وارد کردند. بین صهیونیستها -یعنی یهودیها- و مسلمانان اختلافاتی بهوجود میآمد. سربازان انگلیسی برای یهودیها بهطور قاچاق، اسلحه وارد کردند و جنگهای داخلی راه انداختند! نهضتهایی را که آگاهانه شروع شده بود -از طرف آنهایی که میفهمیدند اینها چه کار میکنند- سرکوب کردند! بعد هم رسماً در قسمتی از کشور فلسطین - در سال 1948 - یک دولت صهیونیستی درست کردند و آنجا گذاشتند! بعد هم در پی جنگهای مختلف - در سال 1956 و در سال 1974 - بخشهای گوناگون دیگر را از فلسطین گرفتند و این فلسطین کنونی را تبدیل به دولت اسرائیل کردند! یعنی دولتی که براساس زور و ظلم و بیرون کردن مسلمانان و صاحبان خانه، در درجهی اول، تحت کمک مستقیم انگلیسیها بهوجود آمد؛ بعد که امریکاییها در صحنه آمدند و فعّال شدند، در اختیار آنها و دیگر کشورهای اروپایی و شوروی آن روز قرار گرفت.
(سخنرانی مقاممعظمرهبری،1377/10/24)
اساساً تشکیل دولت یهودی یا به تعبیر درستتر، دولت صهیونیست در این نقطه از دنیای اسلام، با یک هدفِ بلندمدتِ استکباری به وجود آمد. اصلًا به وجود آوردن این دولت در این نقطهی حسّاس که تقریباً قلب دنیای اسلام است، یعنی قسمت غرب اسلامی را که آفریقاست، به قسمت شرق اسلامی که همین خاورمیانه و آسیا و مشرق است، متّصل میکند و یک سهراهی است بین آسیا و آفریقا و اروپا برای خاطر این بود که در بلند مدت، تداوم سلطهی استعمارگرانِ آن روز که در رأسشان دولت انگلیس بود بر دنیای اسلام باقی بماند و اینطور نباشد که اگر یکوقت دولت اسلامیِ مقتدری مثل دورانهایی از حکومت عثمانی به وجود آمد، بتواند جلوِ نفوذ استعمارگران و انگلیس و فرانسه و دیگران را در این منطقه بگیرد. لذا یک پایگاه برای خودشان درست کردند. (سخنرانی مقام معظم رهبری، 1379/09/25)
مابین عکسهای ذخیرهشدهام به دنبال تصویر مسجد صخره، نماد فلسطین بودم که ناگاه چشمانم به این شیطان مونث افتاد. نتوانستم از کنارش به راحتی عبور کنم. نوشتن از فلسطین را کنار گذاشتم تا از مادری کردن اینخونخوار برای صهیونها بگویم. آری، مادری کرد برای آنها که اجدادشان، نبیِ خدا را به چاه افکندند. راست گفتند یوسف را گرگ دریده! کارشان کم از دریدن نداشت… تکهپارهکردنی که فرزندانشان امروز آن را به تکرار نشستهاند.
نمیدانم چه سریاست ظالمانِ سیاست، عاشق رنگ بنفشاند! بنفش! ترکیبی از سرخیِ خون مظلومین عالم و آبیِ سلطنتی!
از تصویر زیر خون میچکد! خونِ کودکان غزه تنها یک بخش کوچک از جنایتهای چند سالهاش است که امروز به چشم میبینیم. براستی که هوای تاریخ پر است از بوی تعفن ملکه… همان که به شیمون پرز، رئیس جمهور سابق اسرائیل نشان شوالیه اعطا کرده بود.
ننگ بر او…
پینوشت:
1. الیزابت دوم در طول 70 سال سلطنتش، با وجود این که به بیش از 120 کشور جهان سفر کرد ولی هرگز از اسرائیل دیدن نکرد.
این یعنی سیاست استعمارگر پیر: تفرقه بنداز و حکومت کن و در عینحال ردی از خود بجا مگذار!
2.بیانیه بالفور، اعلامیهای تاریخی است که دولت بریتانیا در سال 1917 میلادی و در خلال جنگ جهانی اول، برای اعلام حمایت از دولت بریتانیا مجوز ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را صادر کرد.
گوشهی دنجی در کتابخانهی موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) قم
از آنجا که شریعت مسیحیت، تحریفشده است، آشنایی با سخنان حضرت عیسیبنمریم علیهماالسلام به جهت اثبات حقانیت شخصیت والای ایشان به عنوان یک پیامبر، ضروری به نظر میرسد.
باشد که ما نیز مورد دعای ایشان -به عنوان یک مسلمان و مومنِ به دین آخرالزمان- قرار بگیریم، انشاءالله.