دلت که میگیرد و برای نزول آرامش و رحمت زانو میزنی در مقابل حدیث شریف کساء، نخوانده، با مرور بند بندش در ذهن خودت را حاضر و ناظر در بیت علیبنابیطالب علیهالسلام حس میکنی. و چه زیباست نقش محوری مادر خانه! چه عزتی دارد فاطمهی اطهر سلاماللهعلیها… .
یکی از ظرافتهای تربیتی موجود در این حدیث شریف، به استقبال رفتن مادرِ خانه هنگام ورود اعضای خانواده است.
پسر بزرگتر میآید، به سمت مادر میرود و مادر خودش برای خوشآمد میرود.
پسر کوچکتر کمی بعد با فاصله میآید، و باز مادر شخصا با خوشرویی تمام از او استقبال کرده و با محبتآمیزترین واژههای ممکن پسرک عزیزش را میکند.
با وارد شدن پدر خانه نیز اولین کسی که با ایشان سلام و احوالپرسی میکند مادر است. مادری که بارها پدر خانه، او را ” ای تمام هستیِ من” میخواند.
زهرا از پدرش شنیده بود: «حَقُّ الرَّجُلِ عَلَى الْمَرْأَةِ… أَن تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّب.»
حق مرد بر زنش این است که همسرش به استقبال مرد برود و به او خوشآمد بگوید.
(مستدرکالوسایل، ج14، ص254)
و امان از آن بابی که محل عاشقانههای علی و زهرا بود.
امان از بابی که علی بر در آن با دیدن چهرهی زهرا لبخند بر لبان حقگویش مینشست و گرد خستگی از شانههای پهن مردانهاش زدوده میشد. همان شانههایی که تنههای نامردان روز و شب به آن برمیخورد!
امان از آتشی که جرقهاش، حسادت آن زن بود! سر تا به پا دشمن، با زهرا و مادرش خدیجه… صلواتالله علیهم اجمعین.
امان از دل علی که سرشار بود از مهر دختنبی… و این شد که وقتی خبر همهمهی نبش قبر همسرش را به او رساندن، باز هم ولی وارد شد؛ ردای زرد بر دست، سرخی غضب بر چَشم، رگ غیرت از نوع برآمده بر گردن، با تکیه بر ذوالفقارش بُرندگی آن را به رخ حاضرین در بقیع رساند. نهیب اسداللهی بر لب: که وای بر آنکه نبشِ قبری کند! زمین را از خونش سیراب میکنم… .” زهرای آرام گرفته در زیر خاکهای بقیع، همان فاطمهی در زیر کساء بود؛ همانقدر محترم برای اهلش
و باز هم امان از دل علی… .
بحار الأنوار، ج43، ص171
موضوع: "بدون موضوع"
ماجرا از اینجا شروع شد:
به فاطمه میگفتند فدک را میخواهی؟! آیا دست به بیتالمال دراز کردهای!…
علی علیهالسلام عبای قضاوت به دوش گرفت و غضب حیدری بر رگ گردن، برای دفاع از مال مشروع به غارت رفتهی دختر رسول خدا راهی مسجد شد. محلی که تنی چند از غاصبان به همراه انصار و مهاجر -مشهودین و مسکوتین- گرد هم آمده بودند!
ولی، وارد شد. با لحنی تهدیدآمیز خلیفه را خطاب کرد: برای چه باغی را که رسول خدا برای فاطمه گذاشته بود از او گرفتی؛ درحالی که سالها وکیل او در آن مشغول کار بود؟!
خلیفه که دلیلی محکم برای این غصب نداشت، گفت: آن باغ، فئ، و حق مسلمانهاست. اگر شاهد بر ادعای مالکیت دارید بیاورید، و الا فاطمه در آن حقی ندارد.
علی علیهالسلام فرمود: (طبق قاعدهی ید)، اگر چیزی در دست کسی باشد و دیگری مدعی آن شود، مدعی باید بینه (دلیل و شاهد) بیاورد، نه فاطمه که فدک سالها در دستش بوده است. حضرت در ادامه از خلیفه پرسیدند: آیا قرآن خواندهای!
استفهام انکاری بود…
خلیفه گفت: آری
حضرت آیه تطهیر را تلاوت کردند و از ابوبکر اقرار گرفتند که این آیه در شأن امام و خانوادهاش نازل شده است.
در ادامه پرسیدند اگر دو شاهد بگویند فاطمه العیاذبالله مرتکب فحشا شده چه کار خواهی کرد؟
خلیفه گفت: بر فاطمه حَد خواهم زد.
امام فرمود: بنابراین تو شهادت خلق را بر شهادت خداوند ترجیح دادهای و کافر خواهی بود. (بحارالأنوار، ج29، ص 125-124)
گفتگوی مدعی و منکر را که میخوانی، با یک بحث علمی کلامی و اعتقادی، فقهی، و تفسیری مواجه میشوی.
خلیفه عالم بود؛ و البته علم گاهی مانع است.
به قول امام راحل، اینهایی که دینساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند، اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است، به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر، وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر، وزر و ظلماتش بیشتر.
ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ (نور: آیه40) گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الّا میخواهم مَسند بگیرم؛ میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
(صحیفه امام خمینی، جلد 8، صفحه 329)
اللهمّ إنّى أعوذ بك من علم لا ينفع…
اینروزها در اخبار غزه، رد پای یک جانی خالی است!
نباید اجازه داد اثر انگشت این جنایتکار و عقبهاش بر روی این کشتارها محو شود.
هرچند که پایههای سلطنت منحوسش به وضوح برروی سینه و حنجرهی اهالی غزه میچرخد؛ اما همچنان ردی از او نیست! تفالههای هممسلکش در انگلیس پوندهای مالیات مردم را تبدیل میکنند به گلوله! تامین ابزارآلات جنگی توسط بریتانیای کبیر!!!_طبق گمان خام خودشان_ و دریدن حلقوم کودکان صغیر، کوچکترین خوشخدمتی این نسلکشی در غزه است. نوزادانی که به تعداد انگشتان دست، طلوع خورشید ندیده، غروب میکنند. این است مباهات سران انگلیسی: “خورشید در بریتانیای کبیر هرگز غروب نمیکند!” آنهم با کشتار غیریهود و سلطه بر غرب و شرق.
این ضربالمثلشان است:
change is as good as a rest
تنوع، چاشنی زندگی است.
و چه تنوعی برای آنها بالاتر از خونریزی!
آوارگی فلسطینیها، آوار شدن خانههایشان، کودکانی که بزرگسالی ندیده حیات جاودانه از سر میگیرند! مادرانی که نیستند مادری کنند! پدران سیاهپوشی که دیگر نه متعلق به پدری هستند و نه صاحب پسری! اقوامی که تماما از صفحهی روزگار محو شدند.
نطفهی این خباثتها را یهودیان انگلیسی کاشتند.
تاریخ خاورمیانه را ورق میزنم، این همه کشتار مسلمانها ذهنم را میبرد به سمت حقانیت آیههای وحی:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ (مائده: 82)
شکی نیست که بریتانیا کلیدیترین نقش را در ایجاد رژیم جعلی صهیونیستی ایفا کرد و این، نتیجه حجم وسیع کاری است که جنبش صهیونیستی در این کشور انجام داد. انگلیس بزرگترین قدرت استعماری جهان بود و صهیونیستها مهمترین سرمایهگذاران آن.
حکومت عثمانی همزمان با جنگ جهانی اول درگیر شورش اعراب شد و عاقبت در جنگ شکست خورد و تجزیه شد. نقشه تجزیه را هم انگلیس و فرانسه پیشاپیش کشیده بودند و سرزمینهای عربی خاورمیانه را میان خودشان و براساس منافع خودشان تقسیم کرده بودند.
در نهایت چنین شد که به جای عثمانی، چندین کشور کوچکتر ازجمله عربستان و اردن و عراق و لبنان و کویت و قطر در خاورمیانه تشکیل شد. در این تقسیمبندیِ انگلیسی-فرانسوی، سرزمین فلسطین ماند دست انگلیس و چه کرد؛ 14 می 1948 میلادی، فلسطین را پیرو مفاد قرارداد بالفور، به دست صهیونیستها داد و رفت. (سایت مرکز اطلاعرسانی فلسطین)
در این مدت، مقداری زمینهای فلسطینیها را در داخل فلسطین خریدند و تعدادی از صهیونیستها را وارد کردند. بین صهیونیستها -یعنی یهودیها- و مسلمانان اختلافاتی بهوجود میآمد. سربازان انگلیسی برای یهودیها بهطور قاچاق، اسلحه وارد کردند و جنگهای داخلی راه انداختند! نهضتهایی را که آگاهانه شروع شده بود -از طرف آنهایی که میفهمیدند اینها چه کار میکنند- سرکوب کردند! بعد هم رسماً در قسمتی از کشور فلسطین - در سال 1948 - یک دولت صهیونیستی درست کردند و آنجا گذاشتند! بعد هم در پی جنگهای مختلف - در سال 1956 و در سال 1974 - بخشهای گوناگون دیگر را از فلسطین گرفتند و این فلسطین کنونی را تبدیل به دولت اسرائیل کردند! یعنی دولتی که براساس زور و ظلم و بیرون کردن مسلمانان و صاحبان خانه، در درجهی اول، تحت کمک مستقیم انگلیسیها بهوجود آمد؛ بعد که امریکاییها در صحنه آمدند و فعّال شدند، در اختیار آنها و دیگر کشورهای اروپایی و شوروی آن روز قرار گرفت.
(سخنرانی مقاممعظمرهبری،1377/10/24)
اساساً تشکیل دولت یهودی یا به تعبیر درستتر، دولت صهیونیست در این نقطه از دنیای اسلام، با یک هدفِ بلندمدتِ استکباری به وجود آمد. اصلًا به وجود آوردن این دولت در این نقطهی حسّاس که تقریباً قلب دنیای اسلام است، یعنی قسمت غرب اسلامی را که آفریقاست، به قسمت شرق اسلامی که همین خاورمیانه و آسیا و مشرق است، متّصل میکند و یک سهراهی است بین آسیا و آفریقا و اروپا برای خاطر این بود که در بلند مدت، تداوم سلطهی استعمارگرانِ آن روز که در رأسشان دولت انگلیس بود بر دنیای اسلام باقی بماند و اینطور نباشد که اگر یکوقت دولت اسلامیِ مقتدری مثل دورانهایی از حکومت عثمانی به وجود آمد، بتواند جلوِ نفوذ استعمارگران و انگلیس و فرانسه و دیگران را در این منطقه بگیرد. لذا یک پایگاه برای خودشان درست کردند. (سخنرانی مقام معظم رهبری، 1379/09/25)
مابین عکسهای ذخیرهشدهام به دنبال تصویر مسجد صخره، نماد فلسطین بودم که ناگاه چشمانم به این شیطان مونث افتاد. نتوانستم از کنارش به راحتی عبور کنم. نوشتن از فلسطین را کنار گذاشتم تا از مادری کردن اینخونخوار برای صهیونها بگویم. آری، مادری کرد برای آنها که اجدادشان، نبیِ خدا را به چاه افکندند. راست گفتند یوسف را گرگ دریده! کارشان کم از دریدن نداشت… تکهپارهکردنی که فرزندانشان امروز آن را به تکرار نشستهاند.
نمیدانم چه سریاست ظالمانِ سیاست، عاشق رنگ بنفشاند! بنفش! ترکیبی از سرخیِ خون مظلومین عالم و آبیِ سلطنتی!
از تصویر زیر خون میچکد! خونِ کودکان غزه تنها یک بخش کوچک از جنایتهای چند سالهاش است که امروز به چشم میبینیم. براستی که هوای تاریخ پر است از بوی تعفن ملکه… همان که به شیمون پرز، رئیس جمهور سابق اسرائیل نشان شوالیه اعطا کرده بود.
ننگ بر او…
پینوشت:
1. الیزابت دوم در طول 70 سال سلطنتش، با وجود این که به بیش از 120 کشور جهان سفر کرد ولی هرگز از اسرائیل دیدن نکرد.
این یعنی سیاست استعمارگر پیر: تفرقه بنداز و حکومت کن و در عینحال ردی از خود بجا مگذار!
2.بیانیه بالفور، اعلامیهای تاریخی است که دولت بریتانیا در سال 1917 میلادی و در خلال جنگ جهانی اول، برای اعلام حمایت از دولت بریتانیا مجوز ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را صادر کرد.
گوشهی دنجی در کتابخانهی موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) قم
از آنجا که شریعت مسیحیت، تحریفشده است، آشنایی با سخنان حضرت عیسیبنمریم علیهماالسلام به جهت اثبات حقانیت شخصیت والای ایشان به عنوان یک پیامبر، ضروری به نظر میرسد.
باشد که ما نیز مورد دعای ایشان -به عنوان یک مسلمان و مومنِ به دین آخرالزمان- قرار بگیریم، انشاءالله.
در زمان حیاتش، تصویر رهبر را که در برنامهی سیما میدید، سریع میگفت: “من خیلی آقا رو دوست دارم! خدانگهدارش باشه”
اکنون که در قید حیات مادی نیست، نشستهام پای صحبتهای رهبرمان؛ به نیابت از او، به یادش؛ مادرم… ثواب هر نگاه را، و بلکه پاداش گوش سپردن به هر کلام را تقدیم میکنم به روح ابدیاش در وادی برزخ.
بانو عصمت تنیده! عزیزدلم! مادر ابدیام!.. بماند به یادگار این عهد بین ما؛ “هر مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ” را برایت در حکم باقیاتالصالحات و صدقهی جاریه ثبت خواهم کرد، تا روز موعود؛ لحظهی دیدار، آخرت، انشاءالله.
با اجداد طاهر این سَیّد عزیز محشور شوی مادرم❤
فَقال (امام صادق علیهالسلام): یا حُصَینُ، لا تَستَصغِروا مَوَدَّتَنا، فَإِنَّها مِنَ الباقِیاتِ الصّالِحاتِ… .
دوستى ما را کوچک مشمار که از باقیات صالحات است.
(بحار الأنوار، علامة مجلسی، ج 47، ص 340)
در روایت تکاندهندهای دیگر، نفرستادن خیرات و عدم استغفار برای والدین، سبب عاقشدن فرزند شمرده میشود.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً.
امام باقر علیهالسلام میفرماید: بندهای که در حیات و زنده بودن پدر و مادرش به حال آنها نیکوکار است، اگر پس از مرگ، آنها را فراموش کند و حقوق و بدهی آنها را ادا نکند و برای آنها طلب رحمت نکند، خداوند او را در حکم عاق والدین به شمار میآورد. بندهای که در زمان زنده بودن پدر و مادرش به آنها نیکی و احترام و احسان نکرده، عاق والدین میباشد، اگر پس از مرگ جبران کند و قرض و بدهی آنها را ادا کند و با دعا و طلب رحمت آنها را یاد کند، خداوند متعال او را نیکوکار، نسبت به پدر و مادرش به شمار میآورد و ثبت میکند.
(کافی، ج 2، حدیث2، ص 163)
اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ