خلیفه، عالم بود!
ماجرا از اینجا شروع شد:
به فاطمه میگفتند فدک را میخواهی؟! آیا دست به بیتالمال دراز کردهای!…
علی علیهالسلام عبای قضاوت به دوش گرفت و غضب حیدری بر رگ گردن، برای دفاع از مال مشروع به غارت رفتهی دختر رسول خدا راهی مسجد شد. محلی که تنی چند از غاصبان به همراه انصار و مهاجر -مشهودین و مسکوتین- گرد هم آمده بودند!
ولی، وارد شد. با لحنی تهدیدآمیز خلیفه را خطاب کرد: برای چه باغی را که رسول خدا برای فاطمه گذاشته بود از او گرفتی؛ درحالی که سالها وکیل او در آن مشغول کار بود؟!
خلیفه که دلیلی محکم برای این غصب نداشت، گفت: آن باغ، فئ، و حق مسلمانهاست. اگر شاهد بر ادعای مالکیت دارید بیاورید، و الا فاطمه در آن حقی ندارد.
علی علیهالسلام فرمود: (طبق قاعدهی ید)، اگر چیزی در دست کسی باشد و دیگری مدعی آن شود، مدعی باید بینه (دلیل و شاهد) بیاورد، نه فاطمه که فدک سالها در دستش بوده است. حضرت در ادامه از خلیفه پرسیدند: آیا قرآن خواندهای!
استفهام انکاری بود…
خلیفه گفت: آری
حضرت آیه تطهیر را تلاوت کردند و از ابوبکر اقرار گرفتند که این آیه در شأن امام و خانوادهاش نازل شده است.
در ادامه پرسیدند اگر دو شاهد بگویند فاطمه العیاذبالله مرتکب فحشا شده چه کار خواهی کرد؟
خلیفه گفت: بر فاطمه حَد خواهم زد.
امام فرمود: بنابراین تو شهادت خلق را بر شهادت خداوند ترجیح دادهای و کافر خواهی بود. (بحارالأنوار، ج29، ص 125-124)
گفتگوی مدعی و منکر را که میخوانی، با یک بحث علمی کلامی و اعتقادی، فقهی، و تفسیری مواجه میشوی.
خلیفه عالم بود؛ و البته علم گاهی مانع است.
به قول امام راحل، اینهایی که دینساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند، اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است، به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر، وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر، وزر و ظلماتش بیشتر.
ظُلُمَاتٌ بَعضُهَا فَوقَ بَعضٍ (نور: آیه40) گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الّا میخواهم مَسند بگیرم؛ میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
(صحیفه امام خمینی، جلد 8، صفحه 329)
اللهمّ إنّى أعوذ بك من علم لا ينفع…
نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو]
سلام وخداقوت واقعا زیبا بود
سلام علیکم
ممنونم لطف دارید
تشکر از وقتی که گذاشتید
فرم در حال بارگذاری ...