کودکی هایمان!
قسم به آن تسبیح در دستت که نمیدانم در انتها چه بر سر آن آوردی! و به آن لبخند پُر زِ شیطنتت، که البته میدانم در پی تدبیرکی هستی تا دوباره جایی را آباد کنی و باغی را ویران! قسم به آن دم که تخم مرغ نیمه را به سر خاله عزیزمان پرتاب کردی و دلیلت هم درسته تقدیم تو نکردن تخم مرغ آب پز بود! ای وای بر آن مصیبت عظمیٰ که پستانک نازنین مرا می ربودی و در دست برای روز مبادا نگه میداشتی؛ یک پستانک در دهان یکی هم در دست! کودک به این زیاده خواهی، نوبری بود که قسمت خاندان ما شده بود، آری! یاد باد آن روزها را که با نرگس، دخترک همسایه مان میرفتیم حیاطشان برای انار دزدی! احمق تر از او خودمان بودیم که با او و بچه های دیگر می آمدیم باغ پدربزرگمان دزدی! روحش شاد! شوهرخاله مان را میگویم! یدالله عمو! همانی که بزرگترها جرأت نداشتند به ایشان بگویند بالای چشمانتان ابروهایی پرپشت است! پیرمرد برای خودش دبدبه و کبکبه ای داشت! اما “تو” همه را در هم کردی! ای داد آن روزی را که گل گلایل سفید مادرمان را در حیاط از ساقه شکستی! خواست که تو را تنبیه کند شاخک هایت جنبیدند و چونان غزالی تیزپا رفتی که رفتی! اما سرآخر ب مدد مادربزرگ طایفه مش صفر که سر راهت سبز شد و تو هم بشدت از او میترسیدی در دام افتادی! جلو خطر و پشت مادر!!! سرآخر هم گرامی میدارم آن لحظه هایی را که بارها و بارها از دست مادرمان گریختی به سمت خیابان و کم مانده بود کمپوت شوی! چه مشقت ها که برای بزرگ شدن تو یکی کشیده شد!!! آخر، بچه هم انقد شر؟!
+ تقدیم به خواهرم ساناز :)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
زیبا نوشتی
نظر از: MIMSHIN [عضو]
سلاااام پاییز جونم
برگشتی
کجابودی خانم!
عیدت مبارک
ممنونم :)
نظر از: حسینی [بازدید کننده]
سلام
خیلی بامزه بود :)
سلام و رحمت خدا
ممنونم لطف دارین
نظر از: ریاحی [عضو]
و علیکم السلام
اع پس من چی ام خب ؟!
پاسخ از: ریاحی [عضو]
:)
قابل دار نبود
نظر از: سایه [عضو]
لذت بردم مفرد جان
کلی خندیدم بخصوص قسمت دزدی :-))) ما هم با دایی کوچیکه میرفتیم مغازه پدر بزرگم آدامس میدزدیدیم:-)) فک میکردیم متوجه نمیشه ;-)
خواهش میکنم :) قابل دار نبود
آره وای خدا کلی خاطرات بامزه داریم از کودکی
خب بنویس دیگه
میگم که، شنیدی میگن بعضی آدمها نسبت به یه گناهی عصمت دارن و اونو اصلا انجام ندادن! ما تو دزدی عصمت نداریم با این کودکی مون :))))
پاسخ از: سایه [عضو]
مینویسم ایشالا :))
دوباره خوندمش کلی خندیدم :)))
ان شاءالله
منتظرما
بنویس ببینم تو چندجارو آباد و ویران کردی تو کودکی ؛)
نظر از: Mim.Es [عضو]
سلام یار مهدی جان
بله خیلی خیلی لذت بخشه مرور خاطرات بچگی
آدم از هیاهوی بزرگسالی کلی دور میشه
ممنونم دوستم
نظر از: ساناز سجادی [عضو]
شیطون کی بودم من :)))))))
باحال بود
کلی از فتوحاتم لذت بردم :)
خاندان سجادی دیگه
:))
نوبرانه ی فامیل
پاسخ از: ساناز سجادی [عضو]
ببین :)
انقد شیرین بودم کلی نظر پای من نوشتن :)
آره :)
نظر از: سرباز عشق [عضو]
ای عجب
این خواهرتونه
چه چهره پر هیاهویی داشته :) معلومه که شیطنت هاش زیاد بوده
سلام
بله طلبه تونه :)
البته در دوسالگی
یعنی از این بلاتر پیدا نمیشد پیدا کرد تو اون دوران بچگی
پاسخ از: سرباز عشق [عضو]
خدا حفظشون کنه
و حفظتون کنه
خیلی خیلی ممنونم ؛)
فرم در حال بارگذاری ...