فقط یه بزم دونفره بود آقا!
به احترام روایتی که میگفت میلاد پر برکت شماست!
کوچکترین راوی دشت کربلا… بزرگترین شکافنده علم! سرور، آقا، مولا باقرالعلوم!
به احترام محرم و صفر سکوتی داریم به طول دوماه! پای میلاد شما که باشه “کمی"خندانیم…
فقط یه بزم دونفره بود آقا!
به احترام روایتی که میگفت میلاد پر برکت شماست!
کوچکترین راوی دشت کربلا… بزرگترین شکافنده علم! سرور، آقا، مولا باقرالعلوم!
به احترام محرم و صفر سکوتی داریم به طول دوماه! پای میلاد شما که باشه “کمی"خندانیم…
و قال علیه السلام: یَأتی عَلَی النّاس زَمانٌ تَکُونُ العافیةُ فیه عَشَرَةَ أَجزاءٍ تَسعِةٌ منها فی اعتزالِ الناسِ، و واحدةٌ فی الصَّمتِ.
امام رضا علیه السلام فرمود: زمانی بر مردم در رسد که عافیت ده بخش باشد. نُه بخش آن در دوری گزینی از مردم و گوشه گیری، و یک بخش آن در سکوت باشد.
تحف العقول، متن کامل، صفحه ۸۱۰، پند ۳۵.
پی نوشت:
بنظر میرسه زمانش رسیده… خیلی از میهمانی ها و دورهمی هارو نمیشه رفت؛ عروسی که دیگه واویلا!
ولی خب الحمدلله که دوستان اهل رعایت کم نداریم و برخی فامیلهای مومن… الحمدلله
البته تو تبلیغ، این روایت خیلی مصداق داره… درکش کردیم که میگم! درک چیه، یه چیز بالاتر، لمسش کردیم با خونِ دل!!!
جناب حجة الاسلام دکتر یعنـی چـه؟!
الان حجة الاسلام فخرِ برا دکتر یا عبارت دکتر، مایه مباهات حجة الاسلامه؟!
کدوم به اون یکی ارزش و اعتبار میده؟!
یا اینکه خودِ جناب حجة الاسلام، این لفظ رو برای معرفی “خودشان” کم میدونن که در ادامه لفظ دکتر رو هم به اسمشون اضافه میکنن؟! یا نه، میخوان وسیله وحدت حوزه و دانشگاه باشن احیاناً؟!
پُشتش یه دنیا حرف و اعتبار و ارزشه! حجت الاسلام و المسلمین رو میگم!
فقط یه روحانی به بزرگی حضرت آقا میتونه عظمت این اسم و اعتبار رو درک کنن!
??????????????
رهبر انقلاب اسلامی در یکی از دیدارها با مسئولان وزارت علوم در پاسخ به پیشنهاد اعطای دکتری افتخاری به ایشان گفتند: «مسئلهی دکتری افتخاری؛ خوب، البته این یک افتخار است که این دانشگاه این اظهار محبت را به ما بکند؛ لیکن من اهل دکتری نیستم؛ همان طلبگی ما کافی است. اگر بتوانیم به میثاق طلبگی متعهد و پایبند بمانیم -که قولاً و فعلاً این میثاق را از دوران نوجوانی و جوانی با خدای متعال بستیم- اگر خداوند کمک کند و ما بتوانیم این میثاق را حفظ کنیم و در همین عالم طلبگی پیش برویم، من این را ترجیح میدهم. شما لطف کردید و این برای ما هم مایهی مباهات است، لیکن من پیشنهاد شما را قبول نمیکنم.»
پی نوشت:
قصد ما خط خطی کردن عنوان دکتر و پروفسور نیست که نیست! یا خدای نکرده با قشر دانشگاهی دشمن نیستیم که نیستیم! حرف ما یه چیز دیگه است؛ جنابان حضرات حجج اسلام دکترها خودشون میدونن چی میگم!
داخل تاکسی نشسته ام… ناظر مغازه های سطح شهر و عابرین در حال حرکتم:
پرده هایی که میل آویزان شدن از پنجره دارند… پارچه های رنگارنگی که بالقوه پرده اند و برای بالفعل شدن نیاز به دوخته شدن دارند! نشسته اند پشت ویترین مغازه پرده فروشی… .
عابر بانکی که صداقت و امانتداریش برای عابرین هیچ هیجانی ندارد… از داخل ماشین، در دالان های ذهنم دارم تشر میزنم به سری که داخل حساب و کتاب فرد مقابل عابر بانک است؛ انگار نه انگار که تا بحال تبلیغات های پلیس فتا داخل تلویزیون را ندیده است!
بخار نشسته روی شیشه داخل تاکسی اجازه نمیدهد جزئیات دقیقتری از بیرون به چشمم بخورد.
آدمهایی که مثل خودم زیاد با چتر میانه ای ندارند… نم نم باران با شُرشُر باران برایشان یکیست؛ دل را میزنند به باران!
مرغهایی که خود و پدرشان در حال جِزجِز کردن جلوی مغازه مرغ بریانی هستند؛ میچرخند و میچرخند و بریان می شوند!
عصر جمعه ای که اکثراً می گویند دلگیر است! حتی دل خودم نیز همین فتوا را می دهد!
از آخرخط که رد می شوم هدیه ای میفرستم برای اهل قبور! (ایستگاه آخرخط، اسم مزار اهل قبور شهرمان است)
پیرمردی که تنهایی را در آغوش گرفته، نشسته زیر آلاچیق آن ور خیابان! نمیدانم دلیل بیرون زدنش از خانه و نشستنش اینجا چیست! در هر صورت “اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک"… ظاهر حالش نشان می دهد الان، زنده خریدار ندارد! وا أسفا از روزی که دستش از دنیا کوتاه شود!
پسربچه ای که دست در دست پدرش از تاریکی کوچه خارج می شود؛ می دود به سمت مغازه ای پر از نور چراغ… از قرار معلوم قرارهای چربی با پدر گذاشته است؛ خرید خوشمزه های کودکانه!
یک چتر و دونفر از عرض خیابان رد میشوند؛ طولشان نشان از آدم بزرگها دارد! نیمه هردویشان از چتر یک نفره بیرون زده! نم نم باران میهمان شانه هایشان شده! مهربانی زیر چتر موج می زند؛ به دو خواهر می مانند و یا دو دوست قدیمی!
جلوتر که پیاده می شوم دستفروشی جمعه را هم روز کسب حلالش قرار داده! چترهایش در کنار خیابان تمنای خرید دارند؛ زبان بسته ها خوب موقعیت شناس هستند! هم فصل مناسب، و البته زمان مناسب تر! الان دور، دور اینهاست… باران بر قیمتشان افزوده… .
نزدیکی خانه و شدت باران!… و چادری که قد می کشد با هر قطره مائده آسمانی! و تـو که مجبوری برای اینکه چادرت زمینی نشود در دستانت جمعش کنی و با افتخار نازش را بکشی… که خاکی نشود… آخر، امانت است!
ادامه دارد…
هدی: چرا شما عیسی مسیح رو خدا میدونی؟! من اصلاً برام قابل باور نیست… اصلاً… اصلاً نمیتونم تصور کنم که خدا چطور با اون عظمتش میاد پائین رو زمین و انسان میشه؟!
دلیل منطقی هم برا این باورت داری؟!
برکه: این مسأله، یه امر قلبیه! باید ایمان بیاری تا بفهمی و درونت توسط روح القدس پُر بشه از محبّت عیسی مسیح!
هدی: یعنی اگر بخوایم منطقی صحبت کنیم جوابی نداری؟!
برکه: گفتم، باید قلبت رو باز کنی و خودت پذیرا باشی!
هدی: خب اگر اینطور باشه که تمام فرقه ها و نحله ها و هر مسلکی که پیرو و مرید مرادیه، برای اثبات مدعاش میتونه همین حرف رو بزنه و بگه ایمان بیار به مقدسات من تا بتونی به حقانیتش پی ببری؟!
فکر نمیکنی اینجوری دور پیش میاد؟!
برکه: من اطلاعاتم در همین حدّه! اگر که دوستداری بیشتر بدونی باید با یکی از برادرای ایماندارمون صحبت کنی!
اصلاً ببین خلقت اعجاز گونه عیسی مسیح خودش یکی از دلایل اله بودن عیسی مسیح میتونه باشه! عیسی مسیح صد در صد خدا و صد در صد بشره! در واقع بدون پدر از مریم باکره متولد شد! حتّی میدونم که تو قرآنم به این مسأله اشاره شده! ین رو که دیگه نمیتونی منکر بشی؟! درسته؟!
هدی: بله در قرآن به این مسأله اشاره شده! امّا خب اگه اینطور باشه که حضرت آدم به طریق اولی باید خدا باشه! چون ایشون نه پدر داشتند و نه مادر!
درسته؟!
برکه: ببین دوست من! حضرت آدم گناه کرد و ازون میوه ممنوعه خورد؛ پس نمیتونه خدا باشه! به غیر از عیسی مسیح همه ما گناهکاریم! من، شما، حضرت آدم، پیامبرها! همه و همه! فقط پدر آسمانیه که عاری از گناهه!
هدی: حالا بماند که حضرت آدم با خوردنش از اون میوه ممنوعه که شما میگی گناه نکرد؛ بلکه اصلاً نهیی که خداوند ایشون رو از خوردن اون میوه کرده بود نهی تحریمی نبود؛ بلکه نهی ارشادی بود و حضرت، گناهی نکرده بودند!
بعدش هم یعنی شما این نسبت هائی که کتاب مقدس به پیامبرها میده، العیاذبالله مثل زنای محصنه ای که حضرت داوود با زن شوهردار مرتکب شد و شراب خوردن حضرت لوط و زنای با دخترانش و نیرنگ بازی حضرت یعقوب سرِ به دست آوردن نبوت و دروغگوئی حضرت ابراهیم و… رو قبول دارید؟! واقعاً باورش دارید؟!
برکه: خب هر کسی میتونه خطاکار باشه! همه انسان ها! حتی پیامبرها!
هدی: یک سوال! اگر یکی از همین برادرای ایماندارتون که قبولشون داری و پای صحبتها و موعظه هاش میشینی، اهل زنا باشه؛ شراب بخوره؛ اهل ذغل بازی و فریب باشه، به ناموس مردم چشم داشته باشه، شما خودت حاضری بری پای نصیحت هاش بشینی؟!
برکه: نه
هدی: پس چطور انقدر راحت میگی پیامبرایی که خدا فرستاده برای هدایت مردم، اهل این کارهای زشت و منفورن؟! چطور ادعا میکنی که گناهکارن؟!
مگه میشه کسی بخواد من رو با تعالیمش به خدا برسونه و خودش عمل غیر اخلاقی داشته باشه؟!
برکه: سکوت…
پی نوشت:
نتیجه مناظره با یه خانمی که ادعا میکرد تو اسلام چیزی ندیده و رو آورده به کتابی تحریف شده… انجیل.
بر اساس باور تحریف شده کتاب مقدس، العیاذبالله، پیامبران متهم به گناه میشن.