قبل تر از اینها جای دیگر پاتوقمان بود! در یکی از همین بلاگ ها… یک دهه پیش وبلاگ ها هم رونق داشتند و هم صفا! نه اینکه الآنه مفهوم بگیریم از منطوقی که گذشت و بگوئیم نه رونقی هست نه صفائی! نه! همین که یک عده طلبه دور هم نشسته اند و از پشت صفحه تاچ گوشی باهم خواهر شده اند، هم دم و برخی دیگر همراز، خودش نشان از صدقر و صفا دارد! آری، این است و جز این نیست!
یکی در گرمای ۴۰درجه جنوب نشسته در حیاط و نقد میکند رفیق کوثرنتی شمالی اش را…
اوایل برایم ناآشنا بود؛ انگار که تازه تو مدرسه ای ثبت نام کردی و هیچ دوستی نداری!
بعضی دوستان بودند که گویا مدت هاااااا بود آشنای هم بودند! کوثرنتیِ کوثرنتی! به پای مطالب همدیگر احسنت و پسندیدم میریختند؛ حتی پُست های کپی پیستی! برایم قابل هضم نبود انگار چندنفری قسم حضرت عباس خورده بودند که فقط مطالب همدیگر را مورد عنایت قرار دهند… آشنای زیادی نداشتم؛ حتی دوستان کوثربلاگی ام را هم در کوثرنت نمیشناختم… با چند و چون قوانینش هم آشنا نبودم؛ تا اینکه گذشت…
در دست احداث ?