تقدیم به مخاطبین عزیز
بعد از چند هفته دوری و غیبت!
یه فتوشاپ ساده انجام دادم؛ تلفیقی از ایام پیش رو… اعتکاف، عید نوروز…
تقدیم به مخاطبین عزیز
بعد از چند هفته دوری و غیبت!
یه فتوشاپ ساده انجام دادم؛ تلفیقی از ایام پیش رو… اعتکاف، عید نوروز…
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود، منذران صادقی شدند که بند بندحدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است.
+ تصویر شهدای روحانی بندرانزلی در دفاع مقدس
+ سالروز پیام تاریخی حضرت امام خمینی رحمه الله علیه خطاب به روحانیت (منشور روحانیت)
در عجبم از جماعتی که آرزو دارند دستشان به ابریشم مقدس ات برسد بیت الله الاعظم ، قبله آمال، کعبه ی جان! امّا از آنطرف در هیاهوی فِتَن، نسیان گریبانگیر ایمانشان می شود و فراموش می کنند که آبروی مومن از تو هم والاتر است! چه راحت دریده می شود آبرویش … تمام هستش… از علیِ نخلستان های کوفه از امیری که قبله مومنین است به یادگار دارم این کلام را که فاصله بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت است؛ آنچه میبینی حق است و آنچه می شنوی باطل!… للعجبا مولا که چه اندک کلامتان را بر طاقچه دل و جان می نهند آنان که عشقشان أشهد أنّ علیاً ولی الله است! … مولا مگر نفرمودی حق و باطل را بر اساس افراد نسنجید که انسان ها را براساس حق و باطل باید سنجید … مولا مگر نفرمودی در زمان فتنه و تباهكارى مانند ابن اللّبون (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و مادرش بچه اى را كه پس از آن زائيده شير مى دهد) باش كه نه پشت (توانائى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانى كه از آن شير دوشند (هنگام فتنه و تباهكارى طورى رفتار كن كه فتنه جويان در جان و مال تو طمع نكنند ولى اين وقتى است كه جنگ و زد و خورد بين دو رئيس و پيشواى گمراه و گمراه كننده باشد.
آن دم که عرصه را تنگ دیدم و در بین وادی حقّ و باطل، سرگردان به آسمان و خدایش رو گرداندم فقط پناه بردم از ناس به ربّ ناس تا که شر وسواس و خنّاس و ظنّشان دامان ما را هم مگیرد، دست به دامان قرآن شدم ، طلب خیر کردم، چهل تاس نیازم را به سوی آیه های وحی، سائل وار بلند نمودم چنین شنیدم از زبان خدا در قرآن که لّا خَیَر فی کثیرٍ مِّن نّجواهم(114نساء)… هیچ فایده و خیری در سخنان سرّی آنان نیست!.
آیه های کلامش شدند چلچراغ صراط مستقیمم… راه برایم روشن تر شد تا در سیاه چال قضاوت نابجا و تهمت به خلق خدا سرنگون نگردم، آنچه باور داشتم ردای یقین نیز به تن کرد!، حقا که ابراهیم(علی نبینا و علیه السلام) می دانست از که طلب یقین کند!، ربّ بنده نواز… حقا که هو یعلم ما یسرون و ما یعلنون.
مردم یک چیز ورد زبانشان بود و آنچه از کلام خدا می شنیدم چیز دیگر! رسوایی مومنی … خشم خدا از تهمت ناروا….
و ربّک یعلم ما تکنّ صدورهم و ما یعلنون(69قصص)… و خدای تو به آنچه خلق در دل پنهان کنند و یا آشکار سازند به همه آگاه است.
و إذا راک الذین کفروا ان یتخذونک الّا هزوا اهذا الذی یذکر آلهتکم و هم بذکر الرّحمن هم کافرون(36انبیا)
و کافران هنگام ملاقات تو، تو را به استهزاء گرفته (و گویند) آیا این شخص است که بتان را که خدایان شما هستند( به اهانت و بدی) یاد می کند؟ و (ای رسول ما بدان که) محققاً آنها به ذکر خدای مهربان( و کتاب و آیات او) کافر هستند.
خدایا! گواه من کلام توست! تنها در پی اثبات کسی نیستم در این فکرم که در فتنه های بعدی بازهم مرجع من، کلام وحی توست و یا… و لا تکلنی الا نفسی یا ربّاه…و لا تکلنی… .
+ این متن برای حدود ۷ سال پیش هست؛ زمانی نوشتمش که طلبه سطح۲ بودم و عده ای، در مورد یکی از اساتید داشتند بدگویی میکردند…
بهار، دانه دانه، دردانه هایش را میفرستد تا بیدار شویم…
همانا در هر خلقتی، خالق نمایان می شود…
در دل زمستان، بهــارم آرزوســت…
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻛﺸﺘﻲ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ [ ﺑﺎ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻭ ﻛﺎﻟﺎ ] ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﻣﺮﺩم ﺭﻭﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻭ ﺍﺑﺮِ ﻣﺴﺨّﺮ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ [ ﺍﺯ ﺗﻮﺣﻴﺪ، ﺭﺑﻮﺑﻴّﺖ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ]ﺑﺮﺍﻱ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ.بقره(١٦٤)
+ عکس از دوستم معصومه خانم :)
تازه نفس این وادی! از ما تو را سلام…
یاد خواهی گرفت که بعضی از ما آخر زمانی ها چقدر شبیه برادران یوسف شده ایم چرا که امام زمان ما را می شناسد حتّی به نام پدر و مادر! بی آنکه ما بدانیم او یوسف زهراست ! گفتم ما آخر زمانی ها.! باشد که آخر نشین کلاس معرفت نباشیم!
… حتی کتاب زی طلبگی هم نتوانست آنچنان که باید ما را علیه السلام کند چرا که در خانه کسی نبود که اگر می بود به قول بهجت عاشقان(رحمه الله علیه) همان یک حرف ما را بس می بود.
… از همین ابتدای رفاقتمان بگویم که اینجانب مجهز به دوربین مداربسته ام و کوچکترین شیرین کاری جماعت طلاب را رصد کرده در نهایت در قالب کلمات ریخته و با حفظ و استتار هویت شخصِ بند برآب دهنده داستانش می کنم ! خدا را چه دیدید شاید یک روز با بالا رفتن آمارهایی ازین دست ، به تأسی از داستان راستان نامش را گذاردیم داستان کَجان ! کجانی که میل صراط مستقیم دردل دارند و اشتهای عرفان در سر! آنانی که یک نقص کوچکِ درون، ناله های برون شبانه سر میدهند و العفو گویانند…
خوشا به حالت که هنوز هوای آسمان دلت چون خنکای بین الطلوعین است ؛ از همین ابتدا دعا کن که کارت مانند چون منی به استغفار دم غروب نکشد … بعد سالها طلبگی بازهم همان طفل بازیگوش سر در هوایم که دم غروب با شانه ای افتاده ، سری به زیر و گردنی کج به خانه باز می گردد غافل از اینکه ناس در پی مطالبه حقشان دم در ردیف ایستاده اند … حق النّاس … حق الناّس … حق النّاس .
به قول حافظ شیراز اگر گنج سعادت می خواهی دم دعای شب و ورد سحری را ببین … اگر میخواهی در امان باشی از به کج رفتن پای چپ ، با پای راست خیرالعمل ها را دق الباب کن ؛ افسار نبایدهای زندگی را زکف دهی انبار بایدها و داشته هایت را برباد رفته و یکسان با خاک بدان ! .
حرف آخر اینکه بساز ! ؛ منظورم حرف مادربزرگها نیست با زندگی و نداری و چه و چه بساز ؛ آنها بجای خود ؛ خودت را بساز که آنها هم به دنبال آن ساخته خواهند شد … .
با من تکرار کن : أخلص یخلص إخلاص … إخلاص … إخلاص
+ تقدیم به طلابی که تازه نَفَسند! نفْس مغلوبشان نکرده! نفْسی می رود و می آید… اما باز می رود!
و متقدمانی که در گمنامی و غربت، سالهاست سربازی فرمانده سپاه اسلام را می کنند…