- وقتی تو مطب چشم پزشکی به عنوان همراه مادرت نشستی و برای ذبح نکردن ثانیه های چاپارسوار ساعت، میخوای استفاده بهینه بکنی… وچشمت میخوره به پوستر روی دیوار…نوشته های روش کوچیکن؛ نمیتونی دقیق بخونی؛ فکر میکنی یه صفحه لمسی مثل گوشیته و میخوای با انگشت اشاره و سبابه ات بزنی روش و بازش کنی تا واضح بشه…
- یا وقتی زیرنویس تلویزیون خیلی ریزه و بازم میخوای بلندشی با همون دوتا انگشتت بزنی رو صفحه تلویزیون و تصویر رو بکشی تا مثل عکسای توی گوشی باز بشه
- یا وقتی داری غذا میپزی و یه مُشت نپخته رو برای چند دقیقه رها میکنی روی اجاق گاز تا پخته بشن … یا از سر چرخ خیاطی بلند میشی و لباس نیمه دوخته ات رو میسپاری به بعد تا تکمیلش کنی … و دست راستت میره تا هر چیزی رو که تا الان انجام دادی برات سیو کنه!
- یا وقتی دستت میخوره به لیوان آب و روی میز سیلی به قد و قواره چند جُرعه آب جاری میشه
و دست چپت خیز برمیداره تا control z رو بگیره و خرابکاری صورت گرفته رو برگردونه به حالت قبل
و…
و…
و…
بدون که تو هم مثل من معتاد لب تاب و تب لت و گوشی هستی
برو خودتو ببند به تخت?