طلبه شهرستان!
در راستای دیدار جمعی از مسیولین محترم شورای عالی مرکز مدیریت خواهران با طلاب و اساتید برتر استان گیلان در تاریخ 95/3/10:
بسم الله الرحمن الرحیم
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست وان مس ک گشت همسر این کیمیا طلاست
جناب مسیول سلامٌ علیکم!
من طلبه شهرستانم! آری من هم طالبم؛ طالب همان علمی که طلاب مرکز و شهرهایی که مطرحند در عرصه دین، به دنبال آنند!
اما از همان سالهای ابتدای طلبگی ام یاد گرفته ام که پای خواسته هایم را بلندتر از امکانات شهرستانی بودنم برندارم! آخر گلیم نخ نمای زیر پایمان در شهرستان این را میگفت!
وقتی برای اولین بار پایم به مرکز مدیریت خواهران قم کشیده شد سلول های خاکستری ذهنم یک صدا این بیت شعر را زمزمه می کردند که : میان مرکز های ما تا قم، تفاوت از زمین تا آسمان است!
مقر حکومت علی هم همینقدر متفاوت بود؟! جایگاه حکومت مهدی آل رسول هم به همین مقدار متمایز خواهد بود؟!
سوا کردن آسانسور برای خواهران و برادران در مرکز خوب است؛ طرح پسندیده ای است؛ اما کاش ما هم یک خدمه ویژه در مرکز داشتیم تا ب هنگام برپایی مراسمات و همایش ها، معاونین فرهنگی و آموزشی و پژوهشی مان مجبور نبودند صندوق های سنگین میوه و امثالهم را از چند طبقه، خود به بالا بکشند! البت بماند که دغدغه طلاب در اینجا بیشتر استادی است که روح را بالا ببرد! بالا بردن جسم برای دیگران! جسم فدای روح! بالابری پیدا شود که روحمان را یک قدم حرکتی دهد ما را بس است! ما که آسانسور نمی خواهیم! مولایمان سرش سلامت! ما که امکانات نمی خواهیم! شهرستان که برای کارهای اجرایی و ساخت و ساز حوزه ها خیّر نمی خواهد! در شهرستان خدا روزی رسان است!
ما طلبه شهرستانیم؛ همانها که همیشه در امتیاز بندی هایی که در زمینه پژوهش و فرهنگی و آموزش و غیره ذلک، بدون در نظر گرفتن امکانات، امتیاز دهی می شوند! همانها که با کمبود استاد مواجهند و اگر استاد خوب میخواهند باید بعدظهرها که ادارات تعطیل میگردد و سفره خوراک و کرسی خواب مردم تازه پهن می گردد بیایند پای درس استادی بنشینند که با کوله باری از خستگی، قرار است کُرسی تعلیم و تعلم را تازه پابرجا کند! آنهم فقط برای ادای دِین به حوزه ها! که صد البت منت بر سر ما میگذارند؛ در حقمان پدری می کنند! حضرت ولی عصر جزایشان دهد!
آری، ما همانهایی هستیم که معاون های آموزش مدرسه شان قبل از شروع ترم، باید خود کمر همت ببندند و کوچه ب کوچه شهر را رصد کند تا یک استادی بیابد که سطح سوادش را طلاب بپسندند و میزان تحصیلاتش را مسیولین قم!
یادم هست این شهرستانی، ترم پیش خواست ک ب عِنوان میهمان در منزل اقوام، در قم مقدس چند روزی را بماند و 1 امتحان پایان ترم را در آنجا دهد! خواستیم ب عنوان طلبه میهمان در مدرسه سطح3 امتحان دهیم نپذیرفتند! بعد از تماس های پی در پی، یک مدرسه سطح 2 ، حقیر شهرستانی سطح 3 ای را پذیرفت! البت بماند که وقتی رفتیم گفتند ما قرار بود تازه به شما خبر دهیم که آیا آری یا نه! خدا ب میهمان نوازیشان برکت دهد! از شما چه پنهان ک اگر قصد بورسیه شدن در نجف اشرف و کربلای معلی را داشتیم راحت تر صورت میگرفت!
حجم بالای کتاب ها که بماند؛ درد مشترک شهرستانی و غیرشهرستانیست! طلاب رجال و اُناث!
در مکتبخانه رجال که گویی بعد از قرآن مجید و نهج البلاغه شریف و صحیفه سجادیه، کفایه مرحوم آخوند جاخوش کرده است! شنیده ام که برخی طلاب وقتی ب خواستگاری دختر برخی روحانیون میروند پدرِدختر می پرسد رسایل و مکاسب و کفایه نخوانده ای؟! دختر بی دختر!
دوست من! شما که گاهی می گویی برخی از این دروس ب چ کار زندگی روزمره مان می آید؛ حالا متوجه اثر برخی دروس حوزه بر زندگی روزمره شدی؟! جالب تر اینجاست که خود صاحب کفایه که آن را در 30 سالگی تقریر فرموده بودند در سالهای آخر تدریسشان چُنان کفایه را نقد میکردند و در درس هایش، ردیه بر نظریات آن میزدند که تو گویی عالم دیگری آن را نوشته است! حالا اکثر مدارس علمیه رجال اصرار و اصرار که باید کفایه بخوانند؛ حلقات در شأنشان نیست! للعجبا!
شنیده اید که دو گروه از ابتدا مُهر تشیع و مِهر علی بن ابیطالب، امیرمومنان روحی له الفداء در سرزمین پارس بر پیشانی دلشان خورده است؟! فراموش نشود که در کنار مردم قم، مردمان دیلمان نیز جزو این گروه بوده اند!
درست است که گیلان امروز و دیلمان دیروز سرسبز است و نعمت های الهی اش زیاد؛ اما طالبین علم و اخلاق، در اینجا، زمین های حکمت و احکام و اخلاق و عقایدشان نیاز به باران بیشتری دارد!
دیار ما دیار میرزا نام دارد! میرزایی که نهضت جنگلی اش مینیاتور انقلاب اسلامی نام گرفت! خواستم انقلابی بودن شهرستانی ها را یادآور شوم و تلخی نگاه برخی را نسبت به طلاب غیر مرکز که همچو نگاه برخی ب ظاهر روشنفکران، به کشورهای عقب مانده است کمی محو نمایم!
من طلبه شهرستانم! شهرستانی که برخی خوب هایش، آیت های الهی اش از دیارشان برای کسب علم کوچ کردند و بازنگشتند! به آیه نفر نیمه عمل کردند ؛ لِينْفِرُوا را با گوش جان شنیدند و إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ را از ذهن پاک کردند و مسیولیت انذار قوم را بر زمین بی ربطی به خود انداختند!
حرف ها و یا بهتر است بگویم درد های دیگر بماند! آری بماند که در مرکز خدمات قم گشتیم و گشتیم و گشتیم، کالای ایرانی در فروشگاهش آنطور که باید ندیدیم؛ عیب ندارد! اقتصاد مقاومتی رهبرمان را در حوزه ها نظریه پردازی می کنند؛ پیرامونش صحبت ها می کنند؛ چه منبرها که از آن سبز می شود؛ اقدام و عملش بماند که بماند!
دروس روانشناسی غربی که در حوزه ها ب خورد مغزهایمان می رود بماند که بماند!
کتاب های کیلوئی که به کیفمان می رود و دست می شکاند و روح خسته می کند بماند که بماند!
دروس معرفت افزایی در زمینه خانواده و همسر و فرزند که جایشان بشدت در حوزه ها خالیست بماند که بماند!
کیفیت و محتوای فداشده در عوض کمیّت درس ها با برنامه ریزی برنامه ریزان دقیق در مرکز، بماند ک بماند!
استعدادهای ب هدر رفته و خشکیده در حوزه ها بماند ک بماند!
برای قبولی در سطح 3 دود چراغ خوردیم؛ گفتیم سطح درسی مان ب اصطلاح بالا می رود؛ دویمان 3 می شود؛ امّا دیدیم که باز هشت معلوماتمان در گروه نُه آن است! هر چه داریم از همان سطح پایین است؛ فقط کتاب روی کتاب هایمان آمد!
سرآخر؛ جناب مسیول! بدانید! در حوزه ما رونق اگر نیست صفا هست!
شهرستانی هم مدیری دارد ک کفش طلاب جُفت می کند؛ پنهانی؛ در خفا!
در پس نقدهایمان نیز نیازی به ارایه راهکار و راه حل ندیدیم! اگر کمر همتی بسته گشته برای برطرف کردن این دست از معظلات و مشکلات در مدارس علمیه، همان فرمایشات مبسوط رهبری مُکفیست! از حجم بالای دروس تا به روز کردن معلومات طلاب در حوزه ها فرمایشها نموده اند و راه حل ها فرموده اند!
و امّا بعد… مولایمان… یابن الحسن!
مهدی جان! پسر فاطمه! تمام این حرف ها را که گفتیم دَردی بود برخواسته از زخمی به اندازه عمر هشت ساله طلبگی مان! مولا! اگر طلبه شهرستان برای برخی آنقَدر که باید بها ندارد فلا بأس به! سرتان سلامت مولا! شما بگو آقا! طلبه شهرستانی می خواهی؟! والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سونیا سجادی، طلبه سطح 3 مدرسه علمیه ریحانه النبی سلام الله علیها رشت
نظر از: ساناز سجادی [عضو]
سلام
یعنی بهتر ازین نمیشه
عالی بود
سلام سانازی
ممنونم :-)
نظر از: یک روحانی [بازدید کننده]
سلام علیکم
احسنتن
عجب جسارتی.
همیشه بر حق باشید ان شاالله.
سلام علیکم
متشکرم
نعمت این جسارت و آزادی بیان را از حوزه دارم
نظر از: سیده [بازدید کننده]
سلام
اینم جالب و قوی نوشتی
سلام و رحمت خدا
سپاسگذارم دوست عزیز
لطف دارید شما
نظر از:
در اين ترديدي نيست كه حوزه نيازمند يك تحوّل است. اين تحوّل نيز ابعاد گستردهاي دارد؛ تحوّل در شيوه مديريت، تحوّل در آموزش، پژوهش، تبليغ، تهذيب و…. تحوّل نيز دو راه بيشتر ندارد؛ از بالا يا از پايين. طلاب و اساتيد حوزه تحوّل را آغاز نمايند، يا بزرگان و اساطين. راه نخست آسيب زيادي دارد و راه دوم متولّي و علاقهمندي ندارد! در اين همه مشكل، فقط يك جمله راهگشاست، فرمايشي از رهبري كه: تحوّل حوزه قهريست و ضرورتاً اتفاق ميافتد. تمّت. گمان ميرود كافيست طلاب حاذق و هوشمند مترصّد موجهاي تحوّل باشند، نفحاتي كه در بعضي اعصار ميوزد، و بيدرنگ مشاركت نمايند. و گرنه به نظر نميرسد با گلايه و شكايت كاري پيش رود، جز آبي كه به پارهاي آسيابها ريخته ميشود و گروهي را نفع ميرساند كه بعيد است نفعشان با نفع اسلام يكي باشد. تشكر از دغدغه قابل تقديرتان و تبريك به جسارت در اهتمام و توجهتان. موفق باشيد.
باسلام… بله گله و شکایت کاری از پیش نمی برد؛ اما گاهی، شاید، تلنگری کوچک تغییری بزرگ ایجاد کند…
متشکرم
سلام خدا قوت سرباز.
احسنت، درد دل همه طلبه های شهرستانی است.
انشاالله که خدا توفیق حل مسائل حوزه ها را به مسئولین مرکز عنایت فرماید که در پرتو آن پیشرفت دین مبین رقم می خورد.
سلام خدا بر شما
ان شاءالله…
نظر از: حضرت زینب سلام الله علیها میناب [عضو]
با سلام وخداقوت .ان شالله خدا توفیق به مسئولین مرکز عنایت کندکه مشکلات حوزه های شهرستان ها را حل کنند.اینها درد دل بیشتر طلاب هست که وقتی به مرکز انتقال دلده شود با کوش جان می پذیرند وسعی در رفع آن خواهند نمود.منتظر حضور سبز وگرم شما در وبلاگمان هستیم.
عرض سلام
ان شاءالله… حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف یاری کننند
فرم در حال بارگذاری ...