یک عصر بارانی!
داخل تاکسی نشسته ام… ناظر مغازه های سطح شهر و عابرین در حال حرکتم:
پرده هایی که میل آویزان شدن از پنجره دارند… پارچه های رنگارنگی که بالقوه پرده اند و برای بالفعل شدن نیاز به دوخته شدن دارند! نشسته اند پشت ویترین مغازه پرده فروشی… .
عابر بانکی که صداقت و امانتداریش برای عابرین هیچ هیجانی ندارد… از داخل ماشین، در دالان های ذهنم دارم تشر میزنم به سری که داخل حساب و کتاب فرد مقابل عابر بانک است؛ انگار نه انگار که تا بحال تبلیغات های پلیس فتا داخل تلویزیون را ندیده است!
بخار نشسته روی شیشه داخل تاکسی اجازه نمیدهد جزئیات دقیقتری از بیرون به چشمم بخورد.
آدمهایی که مثل خودم زیاد با چتر میانه ای ندارند… نم نم باران با شُرشُر باران برایشان یکیست؛ دل را میزنند به باران!
مرغهایی که خود و پدرشان در حال جِزجِز کردن جلوی مغازه مرغ بریانی هستند؛ میچرخند و میچرخند و بریان می شوند!
عصر جمعه ای که اکثراً می گویند دلگیر است! حتی دل خودم نیز همین فتوا را می دهد!
از آخرخط که رد می شوم هدیه ای میفرستم برای اهل قبور! (ایستگاه آخرخط، اسم مزار اهل قبور شهرمان است)
پیرمردی که تنهایی را در آغوش گرفته، نشسته زیر آلاچیق آن ور خیابان! نمیدانم دلیل بیرون زدنش از خانه و نشستنش اینجا چیست! در هر صورت “اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک"… ظاهر حالش نشان می دهد الان، زنده خریدار ندارد! وا أسفا از روزی که دستش از دنیا کوتاه شود!
پسربچه ای که دست در دست پدرش از تاریکی کوچه خارج می شود؛ می دود به سمت مغازه ای پر از نور چراغ… از قرار معلوم قرارهای چربی با پدر گذاشته است؛ خرید خوشمزه های کودکانه!
یک چتر و دونفر از عرض خیابان رد میشوند؛ طولشان نشان از آدم بزرگها دارد! نیمه هردویشان از چتر یک نفره بیرون زده! نم نم باران میهمان شانه هایشان شده! مهربانی زیر چتر موج می زند؛ به دو خواهر می مانند و یا دو دوست قدیمی!
جلوتر که پیاده می شوم دستفروشی جمعه را هم روز کسب حلالش قرار داده! چترهایش در کنار خیابان تمنای خرید دارند؛ زبان بسته ها خوب موقعیت شناس هستند! هم فصل مناسب، و البته زمان مناسب تر! الان دور، دور اینهاست… باران بر قیمتشان افزوده… .
نزدیکی خانه و شدت باران!… و چادری که قد می کشد با هر قطره مائده آسمانی! و تـو که مجبوری برای اینکه چادرت زمینی نشود در دستانت جمعش کنی و با افتخار نازش را بکشی… که خاکی نشود… آخر، امانت است!
ادامه دارد…
نظر از: سرباز عشق [عضو]
سلام علیکم
توصیفات زیبایی بود
احسنت خواهر جان
سلام علیکم
خیلی خیلی ممنونم حاج خانم
نظر از: سیده [بازدید کننده]
سلام
بعصی بازدیدکننده ها چه بی ادبن
:-\
نظر از: برو بابا [بازدید کننده]
برو بابا
باشه من رفتم
نظر از: برو بابا [بازدید کننده]
حالا مثلا بگی جی پی است لو میره میافته دست موصاد؟
شما اینجوری فک کن!
نظر از: برو بابا [بازدید کننده]
کدوم شهری؟
اینکه من کدوم شهرم برای شما فرقی میکنه دوست عزیز؟!
نظر از: ریاحی [عضو]
ممنونم دوستم
ب قول آذری ها ساغ اُل
ترجمه: سلامت باشی :-)
فرم در حال بارگذاری ...