” ازحضرت امام محمد باقر (علیه السلام) منقول است که حقتعالی دو ملک را بسوی زمین می فرستاد ، در هوا یکدیگر را ملاقات کردند ، یکی به دیگری گفت : به چه مطلب می روی ؟
گفت : حقتعالی مرا فرستاده است به دریای ایل ، که یک جبّاری از جبّاران ماهی آرزو کرده ، آن ماهی را برانم و به دام صیادان جبّار درآورم تا برای او شکار کنند و آن کافر در دنیا بمنتهای خود برسد .
پس او از دیگری پرسید ترا به چه کار فرستاده است ؟
گفت : مرا به کاری عجیب تر فرستاده است ، بنده مؤمنی که روزه می دارد و شب ها عبادت می کند و دعای او در آسمان ها معروف است ، دیگی برای افطار خود بر بار گذاشته است ، می روم دیگ او را سرنگون کنم تا آن مؤمن بسبب ایمانش بنهایت مرتبه ابتلا و امتحان برسد “. (برگرفته از عین الحیاه)
و تو ای مُسلم و مؤمن ایرانی که چند روزی است دیگ افطارت سرنگون گشته و با نمکِ اشک افطار می کنی ، بدان که بعد از جریان سیل در شهر و دیارت ، درصدی اشک برای تسّلی دل مصیبت دیده تو و همجوارانت، در دعای قنوت مان نقش بسته است.
نمی دانم در إذا وقعت الواقعه ی دنیایی شَهرت ، تا چه اندازه ویرانی به بار آمده؛ امّا بدان که سختـی دو بخش دارد؛ یک بخش برای تو… بخشی برای ما! هر چند که نمی توانیم درک کنم سهمگینی مصیبت را… نمی توانیم تصور کنیم آبادانی شب و ویرانی روز را … کنار آمدن با دَردی که با مست کننده ترین ِدُردها هم التیام نمی یابد؛ اینکه شب ” با ” مادر باشی و روز ” بی ” او ! اینکه بابایی که در کتاب فارسی خواندی آب داد ونان داد اینبار جان داده باشد…سخت است یک شبه برایت پیغامِ رفاقت بیاورند از جانب تنهایی ! رفیق چادر نشین من ! حق با توست ، هیچ ” کسی ” نمی تواند ادعای درک بی کسی تو را داشته باشد … هیچ خانواده ای نمی تواند عیار بی خانمانی تو را به وجب درآورد … آری هیچ ” منی ” نمی تواند در جای چون ” تویی ” بنشیند و قضاوت کند که : ” دنیا دَر هم است … خوب یا بد ، می گذرد … در این دنیا کسی بی غم نباشد … .
هیچ کس نمی تواند بر زبان جاری کند که قالی عمر هموطنانمان نیمه بافته برچیده شد … نه ، نیمه بافته خریده شد ، فصلِ إلی ربکم ترجعونشان رسیده بود ، کُلُّ نفسٍ ذایقه الموت را روزیشان کرد ربّ الارباب ، هول و هراس زمین بهانه بود که اگر نمی بود ، می ماند طریقی دیگر برای دعوت .
علی إیُ حال ، دعوت نامه ما نیز دیر یا زود خواهد رسید … برای ما نیز هفته و چله و سال خواهند گرفت … به دنبال ناممان خواهند سرود : فاتحه مع صلوات ! به کام یا نا به کام … افسوس چیز دیگری است … هیهات از نرسیدن فصلی است که ارمغانش مهیا بودن است ، هیهات .
به نظر می رسد إنّا لله بودنمان را باور کرده ایم امّا غرق در روزمرگی ها شده إلیه راجعون را سهم دیگری می پنداریم … امّا نزدیک است … إقتربت الساعه … إقتربت .
پیشاپیش برای شادی روحمان صلوات !