و چه دقیق و ظریف فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: حسادت در میان دو قشر زیاد است! عالِمان و زنان! تاریخ کم ندارد عالِمی که تقوایش کف پایش باشد و روحش را با حسادت خراش بیاندازد، آری! می شود آنکه در مقابل کلام وحی و آیات ولایت، قد عَلَم می کند با تکیه بر تفسیر به رأی! و سر از ثقیفه درمی آورد! و حکومت سیدی جوان و علوی را بر جسم پیر و روح چروکیده ی خویش برنمی تابد! و خود را به جهالت میزند که خواست، خواست خدا بوده! و می رسد به آنجا که در مورد نبیِ هر مومن و مسلمی، (العیاذبالله) افترای هجر و دیوانگی میبندد! و این می شود که حسادت، ارثیه ای می شود که در کابین و جهاز دخترش نیز به یادگار می ماند؛ تا اینبار، حسادت، از عالمی بی عمل، به زنی پُر شَرَر برسد، تا ابلیس، در این برهه از تاریخ نیز، بی یارو یاور نماند! و بشود حواری ای خائن! تا اینبار نیز، یهودائی در لباس اسلام، داغ دلِ یهودیانِ حق ستیز را خنک کند و سودای برتری طلبی بر فرزندان اسماعیل را بر منابر کنیسه ها فریاد بزند و بعد از الله اکبر، با حذف شهادت ولایت پهلوانی چون علی، شهادت به نبوت نبی را نیز کم رنگ و محو کند! و بهترین حربه برای محو خاندان پیامبر، از ساقه برچیدن یاسِ نبی بود! و بعد از ثقیفه، که شِعبی دیگر برای ابی طالبیان بود گفتند اینک نوبت دخترِ خدیجه است! چرا که فدکِ او، حکم همان ثروت خدیجه را دارد که سالها نهال اسلام را آب رساند… . نگذاشتند علی افسار دنیا را انقلابی و وحیانی بر دست بگیرد؛ چرا که ارواح چموششان میل تاختن و رام نشدن داشت! هنوز بارقه های شهوت خوردن و آشامیدن و اسراف کردن از زمان جاهلیت و کفر در خاکستر درونشان پابرجا بود… فقط لباسشان اسلام آورده بود… زهرا را مانع دیدند! بین در و دیوار بیت علی، مانع را برداشتند… و علی ماند و تا انتهای عمر یک دنیا فاطمیه…
و سالهاست منتقمی، میل به قیام دارد! منتظر اذن خدایِ فاطمه است!
سلام خدا بر فاطمه و پدرش، و همسر و پسرانش….