نقاشی بچگی هایمان!
نقاشی بچگی هایمان را یادت هست ؛ خانه بود ، درخت بود ، حتّی جای پرندگان در آسمان خالی نبود ، امّا جایی برای امام نبود ! ، کسی با عبای امامت در صفحه سپید کاغذ دیده نمی شد ! … شاید فراموش کردن حضرتِ حاضر ، در لحظه لحظه های زندگانیمان برخواسته از همین کودک درون باشد … کاش با حسِّ حضورش بزرگ شویم - حتی شده اندکی ! - امّا چه می شود کرد که به کرّات شرمندگی کارمان است ، هم شرمگین خودِ صبورش و هم مادر غیورش ! ، همان مادری که این روزها درخت بودنش با تبر نامردانِ غیر علوی شکسته شد … خودش را شکستند ، میوه دلش را به ثمر نرسیده از او گسستند ! شدند رسوای دیدگانِ آسمان ….
نظر از: سرباز عشق [عضو]
طفلان گریز پای مکتب آل الله ایم…
خودشان دست کودکانه ما را بگیرند و رهایمان نکنند ان شاالله
سلام و رحمت خدا
خدا کمکمون کنه بحق اهل بیت عصمت و طهارت
سلام و رحمت خدا
بله خدا کمک کنه
الهی لاتواخذنی بذنوبی
نظر از: حسینی [بازدید کننده]
سلام علیکم
خدا مارو ببخشه
بابت تمام کم کاریهامون
و توفیق عمل خیر بده
نظر از: ریاحی [عضو]
:-)
خدا حفظت کنه:-)
نظر از: ساناز سجادی [عضو]
بچه گی هاتو یادته
خیلی منو اذیت میکردی
منم مظلووووووووو م:-)
:’(
من یا خودت؟!
من بزرگ شدم اذییتت کردم
کوچیک بودم که همش خواب بودم
پاسخ از: ساناز سجادی [عضو]
آره راست میگی
پستونکتو همش میگرفتم میخوردم حلال کن :)
باید برای کارهات یه مطلب مجزا بنویسم :-)
منتظر باش
عزیزم حالا تو کودکی یه اشتباهی کردیم
دیگه اینقدر کشش ندین:))))))))))))))))
اینقدر این کودکی قشنگمونو با یاد اوری خطاهامون تلخ نکنید به کاممون:)))
:-)
فرم در حال بارگذاری ...