سالی یکبار، چای… در بیت عالمی از علمای دین؛ سَیدی آقا از اولاد موسی بن جعفر علیه السلام…
بیت آیت الله رودباری؛ آبروی استان که جای خود؛ ذکرهای دائمی اش بر لب، برکتِ شهر است…
توفیقی باشد گذر ما شهرستانی ها گاهی برای فیض بردن از مراسم عزا به یکی از کوچه های قدیمیِ رشت که منتهی می شود به خانه ی آبا و اجدادی خاندان رودباری، با قدمت حدود دویست سال می افتد!
در و دیوارخانه، عِطر روضه های صد ساله می دهد…
آقا با تمام سختی و کهولت سن، دم در ورودی منزل می نشینند و به عنوان صاحب عزا به پای میهمانانی که برای مراسم عزای سیدالشهداء به بیت ایشان آمده اند تمام قد بلند می شود! گوشه ای از سیره ی نبوی در ذهن تداعی می شود با دیدن این همه تواضع… از سوئی دگر مبهوت میمانی از دائم الذکر بودن ایشان و یک عمر سکوتِ خود!
نزدیک غروب عاشورا که می شود پیرمرد روضه خوانِ سنتیِ بیت آقا، خطاب به ایشان مقتل می خواند: «آیت الله العظمیِ رودباری! جد غریب شما عمامه به سر نداشتند در گودی قتلگاه…» آقا دست به سر می برد و عمامه از سر بر میدارد…
انتهای روضه، گلوها خشک اند و کم رمق! نامش را اهل دل گذاشته اند چایِ روضه! چیزی که سالی یکبار مِن باب تبرک برایش لحظه شماری میکنی… تمام حساب و کتاب های ما چای نخورها را هم دستگاه روضه بهم میریزد! تا باد چنین بادا…