اندر حکایات خاله بازی که عبارت دیگر آن همان بازی با آبروی خاله است جانم برایتان بگوید که: روزی روزگاری گذر برادر همان خواهر که در خاله بازی۱ داستانش از پیش گذشت آمد منزل ما و طبق معمول کیف لب تاب مارا بر دست گرفت و گفت: من آقای مهندسم! از قضا، اخوی… بیشتر »
کلید واژه: "عزت"
مگر نه این است که برایت از جان باید گذاشت امامِ جان ! … با اتصال به تو در راهش ز جان گذشت … پس اینبار بی دوات و قلم برایت خواهم نگاشت ! سرنشتر طعنِ به خود را بر رگ ِسبابه خواهم زد تا أبجد و هوز و حطیِ ذهنم این بار در راه یاد تو به حق ریخته… بیشتر »