قَدَح بر دست گرفته ایم تا جرعه ای از خُلق محمدی ات نصیبمان کنی ای آنکه خدای عرش، قَدَح قنوت های شبانه ات را پُر کرد از “اُسوة حَسَنة"…
عیسویان و موسویان را محمدی کردی با خُلق ابراهیمی ات، و کُفار قبل رسالتت را به راه آوردی با خَلق نَمَکینت! با تبشیر و تنذیرت…
مُرده باد آن قلب سراسر نفاقی که نه دین را میخواست نه آزادگی را؛ و اِلا کیست که ردای جوانمردی را در وجود نازنینت تحسین نکرده باشد؟!
کیست که محمد را امین نخوانده باشد؟!
کیست که تو را نستوده باشد ای بسیار حمد کننده! ای محمد!
وجدانهایی را بیدار کردی که به دخترکان خود رحم نمیکردند! زندگی نازدانه هایی شیرین زبان را با به گور کردن به انتها می رساندند!
پدر و مادرم به فدای طاهای قرآن، که ارحم الراحمین در وصفش فرمود: « بس است! برای چه خودت را بیش از این به زحمت می اندازی!»
من پیامبری رحمة للعالمین دارم که حتی انذارش هم سراسر لُطف بود!
من، محمدی امین دارم…
سلام بر عِطر گل های محمدی…