برکـت چیزی است که فراوان یافـت می شود در لابلای خط و چین دستان مـادرها… به خاک هم جان می دهد! می رویاند و سبـز می کند! دستانِ مـادر می رویاند! آنچنان که تـو را رشـد داد، جان گرفتی، سبز شـدی… مـادر، صغیر را کبیر می کند، خود فرسوده می شود و پا… بیشتر »
کلید واژه: "مادر"
من در محاسبات نهایی، زن را قوی تر از مرد می دانم. اعتقادم این است که مرد هارت و هورتش زیاد است؛ اما آنکه بالاخره در یک مقابله، اگر این مقابله طول بکشد، پیروز خواهد شد زن است! یعنی زن بالاخره با روش ها و وسایلی که خدای متعال در اختیار و طبیعت او گذاشته،… بیشتر »
ای زاده ی پائیز! ای خوش رنگ ترین وجودی که در بین برگ های زرد و خسته ی پائیزی متولد گشتی، و جانی دوباره به زندگانی پدرت دادی… به دنیا آمدی تا سالها بعد به دنیا بیایم… “من” از قِبَلِ “تو” هست گرفتم! ای مـادر! ای که… بیشتر »
کوچه ۴، پلاک ۴۶… تمام مهربانی های دنیا ختم میشود به اینجا… جایی که بوی اسپند صبحگاهی مادرم تا توی کوچه می آید استقبالت و می گوید: بدو، در بزن… مادرت بیدار است! پشت این درب قهوه ای رنگ، کسی هست که با دیدنش تمام غصه های عالم یادت می… بیشتر »
داشت قرمه سبزی میپخت؛ مادرم را می گویم… مثل همیشه روی ایوان؛ تا خانه بوی غذا نگیرد؛ نشسته بود کنار اجاق کوچک که تا آن روز کارهای بزرگی را در امر آشپزی به دوش کشیده بود! از آنطرف اجاق گاز پنج شعله داخل آشپزخانه برای خودش خانمی میکرد… گه گداری… بیشتر »