منبر حضرت رقیه بود؛ سلام خدا بر او و اجداد پاکش…
مناسب دید چند روایت در مورد فضیلت دختردار بودن بگه و اینکه دخترها رحمت الهی هستن.
بعضی خانمها قند تو دلشون آب افتاده بود… بشاش بودن! بعضی دیگه کِز کرده بودن داشتن با حسرت گوش میدادن! قشنگ معلوم بود پسرزا هستن و دختر ندارن! بعضیای دیگه داشتن با بغل دستیشون پچ پچ میکردن و لبخند شیطنت آمیزی گوشه لبشون واشده بود؛ یکیشون داشت میگفت سنمون گذشته و الا دست بکار میشدیم دختر میاوردیم!
خانمی که داشت چای روضه پخش میکرد رسید به همسر روحانی گفت: معلومه حاجاقا دختربچه خیلی دوست داره ها!
بعد منبر تو پاگرد پله ها یکی دیگه از خانما داشت شیطنت میکرد به دوستش میگفت: دلم برات میسوزه! دختر نداری که! عروس هم که برا آدم دختر نمیشه!… بعدهم هر دوتاشون خندیدن…
اینا به کنار…
اصل مطلب اینه که میخوام بگم:
طلبه جوان اومد به همسرش گفت: میدونی آقای فلانی بعد منبر بهم چی گفت؟!
بهم میگه حاج آقا بعضی خانمها دختر ندارن دلشون میشکنه یکمم از پسربچه ها بگو !
تو دلم گفتم ایول! عجب شوهر زن دوستی!
خانمش رو میشناسم! جزو همون خانمهایی بود که داشت بالا میخندید و شوخی میکرد… ۳ تا پسر داشت. خوشمان آمد! با اینکه سن و سالی ازشون گذشته بود ولی خوب هوای همدیگرو داشتن!
شاید این روایت ها بیشتر مخاطبش جاهلیتیه که دخترهارو زنده به گور میکردن؛ اما اسلام خطیبیه که مخاطب شناس خوبی هست! بعد ۱۴۰۰ سال هنوز احکام و روایتهایی میگه که کاربردیه! هنوزم خیلی اقوام و طائفه ها هستن که زن رو اگر بچه پسر به دنیا نیاره شماتت میکنن! الحمدلله کم شده نسبت به قبل، ولی خب ریشه کن نشده!
موضوع: "بدون موضوع"
اوّل کلام بگم که عذر میخوام خدا! باور کن دست خودم نبود! هر بار که با جماعت، رکوع می رفتیم پاهای خانم صف جلویی که از زیر چادرش پیدا بود میومد صاف جلوی چشامو دلم میخواست زودتر، بعد نماز بهش بگم تا دیگه نمازش اشکال پیدا نکنه!.
.
.
-"قبول باشه ان شاءالله حاج خانم…
+-قبول حق، از شمام قبول باشه…
-عذر میخوام، یه عرض کوچیک داشتم خدمتتون؛ البته میدونم که ماشالاه خودتون بهتر میدونین و احیاناً متوجه نبودین؛ امّا از اون جا که من صف پشتی بودم متوجه شدم… راستش چون پیرهن و جورابتون یکم کوتاهه موقع رکوع پاتون از زیر چادر مشخص میشه.
+-خب چی میشه؟! مگه اشکال داره؟!
-!!!… خب بله دیگه!!!… سر نماز باید پا پوشیده باشه؛ تازه جوراب نازکم کفایت نمی کنه!!!
+-فکر نمیکنما!!! حالا برا احتیاط از مادرشوهرمم می پرسم؛ خودش مجلس داااره؛ بقیه ازش احکام می پرسن!
-حاج خانم من مطمئنم حکمش همینه؛ اصلاً من خودم طلبه ام، شک ندارم رو مسئله"!
بعد نماز، دم در خروجی دنبال کفشم بودم که زمزمه دو تا خانم به گوشم خورد:
-"خانم جون! اشکال داره سر نماز این قسمت پا مشخص بشه؟!
-نه مادر، “بهتره” که پوشیده بشه؛ و الّا لازم نیس"…!!!
کرسی دین، منبر رسول خدا، تکیه گاه علمای بلندآوازه، جایی نیست که با شانه خالی کردن طلبه ها بخواهد به دست برخی به اصطلاح خانم جلسه ای ها بیافتد که بعضاً علم اجمالی و اندک خود را از پای این منبر و آن منبر کسب کرده اند و یا بدتر از آن فقط چندو چون یک یا چند مسأله، گذرا به گوششان خورده است!
بدون شک، شما هم با این قبیل افراد مواجه شده اید و از احکام “من درآوردیشان” کسب فیض نموده اید!!!
لجاجت و پافشاری بر کلام و باور نادرستشان یک سر دیگر قضیه است!؛ آنجا که فرد آگاهی در پای منبرشان پیدا می شود و غیرت دینی و عقل منطقی اش دست به دست هم داده، در قالب اعتراضِ محترمانه مطرح می شود!
به هر حال این دکان داران جاهل که دوستی و رفاقتشان برای دین دردسر است و به نوعی بدعت، همچنان در حال ادامه دادن روند نادرست خود هستند و اکثراً با در دست گرفتن میکروفون و چند مدح و نغمه، آنطور که خود می پسندند محفل را گرم می کنند و کمتر به این مسأله توجّهی دارند که در آپارتمان های امروزی که صدای سرفه همسایه کناری، به راحتی شنیده می شود ممکن است صدای دلربای ایشان- به لطف میکروفون- کل ساختمان را به فیض برساند!
… و این میان ما جماعت طلاب می مانیم و امام زمان و نگاه پُر از معنیاش!!!
آیا نگاه مولا چیزی به غیر این است که طلبه ما! گوشه گوشه دین در این نمناکی هوای دنیازده در حال پوسیدن است!… کجایی؟! مگر اهل، نیستی که نااهلان برجای تو تکیه کرده اند؟!… طلاب ما کجایید؟!… .
دوستانِ “مبلغه به اصطلاح منبری ما"، به دل نگیرند که هر آنچه گفته شد در وهله اوّل اعتراض برخود بود و در مرتبه بعد درد دلی بود برای آن دسته پاکدلان مخلصی که نه قدمی برای منبر و خطابه دارند نه قلمی!… . خدای آسمان و خلیفه زمینش ما را ببخشند؛ هرچند که هنوز زیر بار دِین نعمت های بخشیده اش هستیم.
آخر کلام و گوشه ای از فتواهای خانم جلسه ای ها!:
خانم جلسه ای1: آرایش کردن برا خانما مستحبّه.
-یعنی چی حاج خانم، کی گفته؟! آرایش که اشکال داره!
خانم جلسه ای1: من که نباید تک تک مسائلو براتون باز کنم! منظورم آرایش برا همسر، تو خونست نه بیرون خونه! دیگه خود خانما باید اینارو از هم تفکیک کنن!.
(للعجبا!!! اومدیم یه آدم بی سواد پا منبر بود؛ اون بنده خدا اصلاً از کجا میدونه تفکیک چیه تا بخواد مسأله رو تحلیل کنه و از هم جدا کنه؛ پس در نظر گرفتن سطح سواد مخاطب کجا میره خانم جلسه ایِ عزیز؟!)
خانم جلسه ای2: خانما به آیه سجده دار رسیدیم؛ هرکس عذر شرعی داره لطفاً پاشه بره تو اطاق تا آیه سجده دارو نشنوه؛ گناه داره!
(از کرامات خانم جلسه ای ما این بود که مجتهده نشده از خود فتوای جدید صادر نمود!)
خانم جلسه ای 3:
خانما! دائی همسر محرمه… .
( خدا وکیلی برای این یه مورد دیگه حرفی ندارم بگم!!! فقط همینقد بگم که حرام آل محمّد( صلّی الله علیه و آله) حرامٌ إلی یوم القیامه… دائی همسر نامحرمه تا روز قیامت!
خطاب به حرامی های داعشی که خشکیدند و نیست شدند همچون اجداد منافق و کافرشان:
زینب(علیه السلام) را از چه می ترسانید ؟! از خرابه ؟! خیالتان بس باطل! او خود خرابه نشینی شام را پشت سر نهاده است … خطبه های نهج البلاغه ای اش کاخ یزید را به کوخ کشیده است ! حال، او را از به خاک نشستن هراساندن ، قیل و قالی کودکانه است! زینب یلی است از تیره بنی هاشم … آنقدر که قلمم بی اراده او را “علیه السلام"خطاب می کند … زینب در اقتدار ، از هر مردی مردتر است !
کلب های وهابی نمی دانند که سایه سر دُخت علی(علیه السلام)، خودِ علیست … امان از آن دم که بجوشد رگ غیرت عباس(علیه السلام) … امان ؛ هست برایشان نیست می شود … .
یمین زینب (علیها السلام) به سفارش پدر ، حسن(علیه السلام)بود و یسارش حسین(علیه السلام)… گام های علی(علیه السلام) در مقابل و رد پای عباس(علیه السلام) در انتها … آری اصالت دخت زهرا(علیهاالسلام)چنین اقتضا می کند … نَصَب چُنین بر می تابد که بانو علیها السلام در حصار غیرت مردانِ خانه سبز بماند تا نور چشم نامحرمان ، سایه ای هم از او برنچیند … .
هتک حرمت آل علی(علیه السلام) به قدمت زخم های جان ابن ابی طالب است … فَاضَبَّت علی عداوته ، و اَکَبَّت علی منابذته … و الاُمَة مُصرَّةٌ عَلی مَقتِه ، مُجتَمِعَة عَلی قَطیعةِ رَحِمِه … درد تازه ای نیست بی مودّتی به قربای رسول(صلی الله علیه وآله) امّا برای ما همیشه این هیهات تازه گی دارد … هیهات من الذلة … هیهات .
بنی امیّه و سبّ علی(علیه السلام) … بنی عباس و به شخم کشیدن مزار حسین(علیه السلام)… .
اللّهمّ العَن َاوََلَ ظالمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلَی ذلِک … اللّهُمَّ العَنهُم جَمیعَاً …
قلب کوچکش، از مُشت نحیفش هم کوچکتر بود… رُقیه را می گویم…
از تپش افتاد… در خرابه های شام… عارفه ای بود بزرگ با تمام کوچکی اش! قلب رقیه چون أرضی بود که بدون حجت خدا کُن فیکون میشد! أرضِ قلبش لحظه ای تاب دوری امام زمانش را نداشت! دمی آمـد و رفـت… رُقـیه را گویم…
پدر را خواسته بود؛ با فریاد؛ با بی تابی… آمد! با سر هم آمد… حُسین را می گویم!
سلام خدا بر آن لحظه ای که سر پدر در آغوش نازدانه اش مأوا گزیده بود…